مردی، شبی را در خانهای روستایی میگذراند و پنجرههای اتاق باز نمیشد. نیمه شب احساس خفقان کرد و در تاریکی به سوی پنجره رفت. نمیتوانست آن را باز کند. با مشت به شیشهی پنجره کوبید و هجوم هوای تازه را احساس کرد و سراسر شب را راحت خوابید. صبح روز بعد، فهمید که شیشهی کتابخانه را شکسته است و تمام مدت شب، پنجره بسته بوده است. او فقط با فکر اکسیژن (باور)، اکسیژن را به خود رسانده بود!
نکته :
چیزی که بهطور عمیق باور داشته باشید ،
برایتان به واقعیت تبدیل میشود …
شما آنچه را میبینید باور نمیکنید ،
بلکه آن چیزی را میبینید که پیشتر ،
بهعنوان یک باور انتخاب کردهاید … !
دلیل پرواز ” پر ” نیست !!!
پریدن باور پرنده ایست که به پرواز می اندیشد…
عالی بود / موفق باشین .
مطالب تون عالیه ولی حیف خیلی کمه امیدوارم همیشه موفق باشید
سعی می کنیم بیشترش کنیم دوست خوبم
واقعا زیبا بود
ولی اگه بشه کوتاه اما عمیق رو بیشتر کنید ممنون میشم
نمیدونم چرا اما من از هیچکدوم از اینا نتیجه نگرفتم بین حرف تا عمل زمین تا آسمون فاصله است