اوج گرفتن انسان ها …

در یک شهربازی پسرکی سیاهپوست به مرد بادکنک فروشی نگاه می کرد که از قرار معلوم فروشنده مهربانی بود. بادکنک فروش برای جلب توجه یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و بدینوسیله جمعیتی از مشتریان جوان را جذب خود کرد . سپس بادکنک آبی و همینطور یک بادکنک زرد و […]

گاهی پروانه ها هم …

گاه می رویم تا برسیم.کجایش را نمیدانیم.فقط میرویم تا برسیم  بی خبر از آن که همیشه رفتن راه رسیدن نیست. گاه برای رسیدن باید نرفت.باید ایستاد و نگریستباید دید. شاید رسیده ای و ادامه دادن فقط دورت می کندباید ایستاد و نگریست به مسیر طی شده  گاه رسیده ای و نمی دانیو گاه در ابتدای راهی و […]

در اوج نا امیدی …

روزی تصمیم گرفتم كه دیگر همه چیز را رها كنم. شغلم را، دوستانم را، مذهبم را و خلاصه تمام وابستگی های زندگی ام را ! به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خداوند صحبت كنم و اگر نتوانستم دلیلی برای ادامه ی زندگیم بیابم به آن نیز خاتمه دهم ! به خدا گفتم: آیا […]

پنج شنبه شب ! منفی 6 درجه !

الان اینجا داره دونه های برف میاد ! از پنجره دارم بیرون رو نگاه میکنم ! به فکر اینکه فردا میتونیم یه جمعه همراه برف بازی داشته باشیم یانه ! غافل ازینکه …. غافل ازینکه کسایی هستن که باید با آب یخ ظرف بشورن …

این کجا و آن کجا …

دیروز که داشتم از کلاس برمی گشتم تو راه ترمینال یه صدایی توجهمو به خودش جلب کرد! از دور دیدم یه خانومی (که ظاهر به هم ریخته ای هم داشت) داره میدوئه ! اولش فکر کردم خیابون رو با میدان دو اشتباه گرفته .از جایی هم که این کارا این روزا کار عادی به شمار میاد!! […]

جنبه اس داریم !

این چه وضعشه آخه ، یه آقا پسری یه متن واقعا عالی و پربار میذاره ، به لایک هاش (Like) نگاه می کنی بیشتر از 7،8 تا نیس ! ولی یه دختر هرچرت و پرتی بنویسه کمترین لایکش 999999999999 تائه ! فیس بوکه داریم !یه آقا پسری یه عکس توپ از خودش میذاره فوقش چندتا […]

با کلمه "مادر" جمله بسازید…!

این ماجرایی که می خوام تعریف کنم چند روز پیش تو یکی از مدرسه های نزدیک شهر اتفاق افتاده! یکی از آشناهای ما  معلمه هرازگاهی امتحان میگیره بعضی وقتا که میاد خونمون ورقه هاشو میاره واسه اصلاح! یکی از سوالایی که تو امتحان بود این بود که با کلمه “مادر” جمله بسازین!!! ورقه های 2 نفر رو که […]

قانون باورها …

نوشته شده در پنجشنبه 1/ارديبهشت/1390 امروز که داشتم میرفتم دانشگاه صنعتی شریف (البته از نوع شبستریش !!!) تو راه به یه ماشینی سوار شدم سلام و علیک و راننده شروع کرد به ناله و زاری از زمونه که این چه دوره زمونه ای و همه بدبختن و … بیچاره اصلا امیدی به آینده نداشت … و این […]

قانون باورها

  قانون باورهادانشمندان برای بررسی تعیین میزان قدرت باورها بر كیفیت زندگی انسان ها آزمایشی را در دانشگاه هاروارد انجام دادند. 80 پیرمرد و 80 پیرزن را انتخاب كردند. یك شهرك را به دور از هیاهو برابر با 40 سال پیش ساختند. غذاهای 40 سال پیش در این شهرك پخته می شد. خط روی شیشه […]