خلاصه مقاله:

  • جی. استنلی هال روان‌شناس آمریکایی بر این باور بود که رشد نوجوانان، بازتاب تکاملی بشر است. این ایده بر پایه‌ی مشاهدات اولیه علوم زیستی بود که رشد جنینی را مرحله‌ای مشابه مراحل تکامل گونه‌ها تشخیص می‌داد.
  • تحقیقات جدید، مشاهدات رفتاری قدیمی را با شواهد علوم عصبی و زیستی همراه کرده‌اند. امروزه می‌دانیم نوجوانی دوره‌ای حساس است که اگرچه پر از احساسات شدید و آشفتگی‌ست، این واکنش‌ها ریشه در ساختار مغز نوجوانان دارد و نه ضعف شخصیت.
  • آنچه ممکن است در نوجوانان رفتار بی‌ادبانه یا عصبی‌گونه به نظر برسد، در واقع آزمودن مفاهیم جاافتاده، شکل‌دهی هویت و سازگاری با شرایط پیچیده‌ی امروزی است.
  • فهم ماهیت تکاملی ذهن نوجوانان می‌تواند راهنمای معلمان باشد. برای مثال ایجاد فعالیت‌های چالش‌برانگیز و با ساختار مشخص به نوجوانان امکان می‌دهد انرژی‌شان را در مسیر مثبت هدایت کنند.

فهم این‌که یک والد، نوجوان خود را موجودی ابتدایی تلقی کند، کاملاً قابل درک است. از نظر بعضی والدین، نوجوانان با تک‌واژه‌ها صحبت می‌کنند («غذا!»)، آن هم اگر اصلاً حرفی بزنند. توانایی‌های شناختی‌شان گاهی بسیار کند به نظر می‌رسد («کفش‌هام کجان؟! آه، پامه!»). به نظر برخی والدین به‌طور جمعی، نوجوانان نه‌تنها انسان‌های نابالغ، بلکه گویی هنوز به‌طور کامل انسان نشده‌اند، شاید در حد هومو هابیلیس و در بهترین حالت، شبیه نئاندرتال‌ها هستند.

در قرن ۱۹ نوجوانی مفهومی ناموجود بود

اگر چنین برداشتی دارید، زیاد نگران نباشید. یک قرن پیش، زمانی که روان‌شناسی نوجوانی به‌تازگی به‌عنوان حوزه‌ی مطالعاتی شکل گرفته بود، دقیقاً همین دیدگاه مطرح بود که نوجوانان از نظر علمی واقعاً به‌طور کامل تکامل نیافته‌اند؛ آن‌ها پیشا‌انسان هستند. اصلی‌ترین مبلغ مفهوم نوجوانی، «جی. استنلی هال» بود.

هال، روان‌شناس و آموزگار در دانشگاه کلارک بود که در سال ۱۸۷۸، نخستین مدرک دکترای روان‌شناسی ایالات متحده را از دانشگاه هاروارد دریافت کرد. در آن زمان، نوجوانی نه‌فقط مفهومی مبهم، بلکه اساساً مفهومی ناموجود بود. در قرون پیش از عصر صنعت، انسان‌های جوان مستقیماً از دوران کودکی وارد بازار کار و تولیدمثل می‌شدند. ساختار اقتصادی آن دوران، جایی برای نوجوانان نیمه‌مولد، چه رسد به چیزی به‌نام «فرهنگ نوجوانی»، باقی نمی‌گذاشت.

هال که در سال ۱۸۴۴ در ایالت ماساچوست به دنیا آمد، در میانه‌ی تغییرات بزرگ اجتماعی و جمعیتی به دوران بلوغ رسید. با پیشرفت‌هایی در حوزه‌ی پزشکی، بهداشت و شرایط زندگی، میانگین طول عمر در ایالات متحده افزایش یافت؛ از حدود ۴۰ سال در سال ۱۸۰۰ به نزدیک ۵۰ سال در سال ۱۹۰۰. اصلاح‌طلبان پیشرو برای مقابله با پیامدهای منفی صنعتی‌شدن، خواستار آموزش ابتدایی اجباری شدند؛ به‌تدریج، خانواده‌های طبقه‌ی کارگر نیز فرستادن فرزندانشان به دبیرستان را ترجیح دادند، چرا که آموزش بیشتر می‌توانست به دستمزد بهتر منجر شود. ترکیب این عوامل، باعث شکل‌گیری دوره‌ی زمانی جدیدی میان کودکی و بزرگسالی شد.

آن‌طور که نیویورک‌تایمز می‌نویسد، هال از نخستین دانشمندانی بود که تلاش کرد بازه‌ی زمانی میان کودکی و بزرگسالی را نام‌گذاری و توصیف کند. دکتر لارنس استاینبرگ، روان‌شناس دانشگاه تمپل و متخصص در حوزه‌ی نوجوانی، می‌گوید: «پیش از هال، تنها درک کلی و نامشخصی وجود داشت که گویی دوره‌ای از زندگی هست که با دیگر دوره‌ها تفاوت دارد. کاری که هال کرد این بود که همه‌ی اجزا را به هم پیوند داد. او نخستین کسی بود که این پازل را کامل کرد. هال برخی ایده‌های عجیب و غریب داشت و برخی هم درخشان بودند.»

عکس پرتره سیاه و سفید از جی. استنلی هال

در سال ۱۸۷۸، جی. استنلی هال نخستین دکترای روان‌شناسی در ایالات متحده را دریافت کرد. او از نخستین محققانی بود که به مطالعه و تبیین دوران نوجوانی پرداخت.

امروزه ما نوجوانی را به‌عنوان دوره‌ای از رشد شدید شناختی و اجتماعی درک می‌کنیم. در این مرحله، جوانان سخت در تلاش‌اند تا بین آنچه می‌دانند (آموخته‌هایشان از والدین، نسل‌های گذشته و مدرسه) و آنچه نمی‌دانند، (یافته‌هایشان از تجربه‌ی مستقیم در جهان و کشف مسیرهای نو)، ارتباط برقرار کنند. این فرایند گذار، درونی و بیرونی، همواره با تعارض‌هایی همراه است؛ چرا که نوجوانان در تلاش‌اند تا به قواعد یادگرفته‌شده پایبند بمانند، در حالی‌که باید خود را با تغییر سازگار کنند؛ در شرایطی که مغزشان به‌گونه‌ای تنظیم شده که همواره در پی پاداش است.

اگر از زاویه دید امروزی نگاه کنیم، نوجوانان افرادی بسیار حساس، دست‌وپا چلفتی و همچون پیش‌آهنگانی در مرزهای اندیشه‌اند که به سوی آینده اشاره می‌کنند و آن را شکل می‌دهند. وقتی دکتر هال به اطراف و به دانش موجود نگاه می‌کرد، احساس نگرانی داشت. او از افزایش نرخ جرم در میان نوجوانان یاد کرد؛ در سال ۱۸۹۰، در ایالات متحده ۵۸ مرکز اصلاح و تربیت نوجوانان وجود داشت که معمولاً افراد ۵ تا ۲۵ ساله را با میانگین سنی ۱۴٫۲۳ سال، در خود جای می‌دادند. او گاه بدون پشتوانه‌ی علمی کافی، بی‌حوصلگی نوجوانان را نشانه‌ای از تمایل به آوارگی و سبک زندگی دوره‌گردانه تلقی می‌کرد. همچنین به تحقیقاتی از دو دهه‌ی گذشته اشاره کرد؛ از جمله مطالعه‌ای که بین بلوغ و اختلالات عصبی رابطه‌ای فرض کرده بود.

مشاهدات و نگرانی‌های هال در بستری از مهاجرت گسترده به ایالات متحده شکل گرفت. در آن زمان، تمایزاتی بین آمریکایی‌های «متمدن» و تازه‌واردان «کمتر متمدن» قائل می‌شدند. شهرها در حال انفجار جمعیتی بودند و از نگاه هال، مملو از وسوسه و فساد. از نظر او، نوجوانان پایه‌ی اصلی در جامعه‌ای آشفته بودند که می‌توانست به پیشرفت یا عقب‌گرد منتهی شود و نوجوانان نشانه‌هایی نگران‌کننده از گرایش به واپس‌گرایی از خود نشان می‌دادند.

برخی اظهارات هال پشتوانه‌ی کافی نداشت

هال در کتاب مهمش در سال ۱۹۰۴، نوجوانی را دوره‌ای پر از سردرگمی، رفتارهای نادرست و حتی مجرمانه توصیف می‌کرد. او معتقد بود نوجوانان در این مرحله، در حال تکرار یک دوره ابتدایی از سیر تکامل انسان هستند، یعنی رفتاری شبیه انسان‌های اولیه از خود نشان می‌دهند. این دیدگاه با نظریه‌های علمی زمان خودش هماهنگ بود.

در اواخر قرن نوزدهم، با پیشرفت میکروسکوپ‌ها و ظهور نظریه‌ی انتخاب طبیعی داروین، زیست‌شناسان توجه بیشتری به چگونگی رشد جنین گونه‌های مختلف نشان دادند. آن‌ها مشاهده کردند که جنین گونه‌های «پیشرفته‌»تر، مانند انسان، در مراحل مختلف رشد، شباهت‌هایی با جنین گونه‌های «بدوی» یا نیاکانی چون ماهی، سمندر، جوجه، خوک و خرگوش دارند. گویی رشد فردی (آنتوژنی) موجود زنده، تاریخچه‌ی تکاملی (فیلوژنی) گونه‌اش را بازتاب می‌دهد. این ایده به نظریه‌ی «بازنمود» یا « نظریه تکرار تکاملی» مشهور شد و توسط ارنست هکل، جنین‌شناس آلمانی، در عبارتی نه‌چندان خوش‌آهنگ خلاصه شد: «آنتوژنی تکرار فیلوژنی است.»

بیشتر بخوانید

هال در اطراف خود شواهدی می‌دید که نشان می‌داد انسان‌ها در مسیر رشد تا بزرگسالی، نوعی تکرار روند تکامل از میمون تا انسان خردمند را تجربه می‌کنند. کودکان بسیار کوچک به‌طور طبیعی ساده‌نگر و خودمحور هستند؛ از نگاه هال، این ویژگی‌ها بازتابی از آغاز ابتدایی گونه‌ی انسان است.

هال نوجوانان را موجوداتی «بازگشت‌گونه» می‌دانست که نشانه‌هایی از دوره‌ای کهن و پرآشوب را در خود دارند. البته او این رفتارها را تنها نتیجه‌ی درونی فرد نمی‌دانست. همان‌طور که امروز بعضی افراد تلفن‌های هوشمند را مقصر می‌دانند، هال هم محیط شهری را عامل وسوسه‌انگیز و آسیب‌زا برای نوجوانان می‌دانست. او در سال ۱۹۰۴ نوشت: «هرگز جوانان تا این حد در برابر خطرات انحراف و توقف رشد، همانند وضعیت کشور و زمان ما، قرار نگرفته بودند.» به همین دلیل، هال معتقد بود که کودکان خردسال باید پیش از آغاز ناگزیر و آشفته‌ی دوران نوجوانی، آموزش‌های سختگیرانه‌ای دریافت کنند.

هال نوشت: «دیگر هیچ‌گاه چنین حساسیتی نسبت به تمرین و انضباط، چنین انعطاف‌پذیری نسبت به عادت‌کردن و چنین آمادگی برای سازگاری با شرایط جدید وجود نخواهد داشت. این دوران، دوره‌ی آموزش‌های بیرونی و مکانیکی است. خواندن، نوشتن، نقاشی، آموزش موسیقی، زبان‌های خارجی و تلفظ آن‌ها، کار با اعداد و عناصر هندسی و بسیاری مهارت‌های دیگر، اکنون در بهترین زمان خود قرار دارند.»

نوجوانان در حال عبور از تعارض‌های درونی هستند

هال افزود که برای عبور ایمن از دوران نوجوانی، ادامه تحصیل نوجوانان در محیطی منظم و ساختارمند مانند دبیرستانی سخت‌گیر، ضروری است تا تکامل واقعی آن‌ها به بزرگسالی به‌طور کامل انجام شود. او نوشت: «ما در حال تسخیر طبیعت هستیم. نوجوانی تولدی دوباره است، زیرا ویژگی‌های برتر و کاملاً انسانی اکنون متولد می‌شوند.»

هال همچنین زمینه‌ساز ایده‌های مهمی شد که همچنان پابرجا هستند؛ مانند انعطاف‌پذیری ذهن نوجوانان. او حتی به اهمیت تکنیک‌های تنفس برای کاهش اضطراب اشاره کرد؛ ایده‌ای که امروزه دوباره مورد توجه قرار گرفته است. اما باور به اینکه نوجوانی مرحله‌ای ابتدایی از تکامل بشر است، خیلی دوام نیاورد. محققان دیگری مثل آنا فروید، اریک اریکسون و دیگران، به تدریج نوجوانان را به‌عنوان افرادی دیدند که در حال عبور از تعارض‌های درونی هستند.

در سال‌های اخیر، مطالعات ترکیبی از مشاهدات رفتاری پیشگامان مطالعه‌ی نوجوانی را با شواهد تجربی به‌دست‌آمده از علوم اعصاب، زیست‌شناسی و رشته‌های دیگر تلفیق کرده‌اند. نتیجه این است که نوجوانان در دوره‌ای از حساسیت شدید نسبت به دنیای پیرامون خود زندگی می‌کنند. رفتاری که بزرگ‌ترها آن را بی‌ادبانه می‌دانند، می‌تواند در واقع تلاش نوجوان برای به چالش‌کشیدن حکمت‌های معمول باشد. همچنین، اضطراب و افسردگی ممکن است نشانه‌ای از بار اطلاعاتی زیاد باشد؛ سیستم پردازش نوجوانان از حجم انبوه ایده‌ها، بسیاری از طریق دستگاه‌های الکترونیکی در دنیایی پرشتاب، سردرگم و خسته شده است.

نوجوان‌ها اصلاً ساده‌لوح یا عقب‌تر از بقیه نیستند؛ آن‌ها در تلاش‌اند به آینده نگاه کنند و همزمان ما را به همان اندازه که ما آن‌ها را شکل می‌دهیم، شکل می‌دهند. کمی قضاوت‌گرانه است که آن‌‌ها را با نئاندرتال یکسان بدانیم. اگرچه نوجوانان در مرحله‌ای از رشد و تجربه‌اندوزی قرار دارند و از ظرفیت ذهنی و انعطاف‌پذیری بالایی برخوردارند، ممکن است گاهی انجام کارهای پایه و ضروری زندگی مانند رعایت بهداشت فردی، انجام مسئولیت‌های روزمره و رعایت ادب و احترام را فراموش کنند؛ اما یادآوری به آن‌ها اشکالی ندارد.



منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *