نوشته های اخیر

نوش جان, من یونجه میکارم !

مرد خود پسند و مغروری بالای سر کشاورزی ایستاده بود و کارکردنش را نگاه میکرد، پس از مدتی مردباغرورگفت بکار.. بکار که هرچه بکاری ما میخوریم… کشاورز گفت نوش جان، من یونجه میکارم!

ادامه مطلب »

بارها و بارها گریه…

ﻓﻴﻠﺴﻮﻓﯽ ﻟﻄﯿﻔﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻀﺎﺭ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ ﻫﻤﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪﻭﺍﺭ ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ.ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺍﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﻄﯿﻔﻪ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺗﻌﺪﺍﺩﮐﻤﺘﺮﯼ ﺍﺯ ﺣﻀﺎﺭ ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ.ﺍﻭ ﻣﺠﺪﺩ ﻟﻄﯿﻔﻪ ﺭﺍ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﺴﯽ ﺩﺭﺟﻤﻌﯿﺖ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻟﻄﯿﻔﻪ ﻧﺨﻨﺪﯾﺪ.ﺍﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ...

ادامه مطلب »

فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟ غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم دومین روز بارانی چطور؟ پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم   سعی ...

ادامه مطلب »

مثل خدا تنها باش اگر …

کسی که برایت آرامش بیاورد ؛   مستحق ستایش است. . .   انسان ها را در زیستن بشناس   نه در گفتن ؛   در گفتار همه آراسته اند. كوروش ميگويد:”بودن با كسى كه دوستش ندارى و نبودن با ...

ادامه مطلب »

ویدئوی هفته : احساس مشترک

ادامه مطلب »

عکس نوشته ها

کوتاه اما عمیق – ۶۵

کوتاه اما عمیق – ۶۴

کوتاه اما عمیق – ۶۲

کوتاه اما عمیق – ۶۱

کوتاه اما عمیق – ۶۰

کوتاه اما عمیق – ۵۹

کوتاه اما عمیق – ۵۸

کوتاه اما عمیق – ۵۷

کوتاه اما عمیق – ۵۶

کوتاه اما عمیق – ۵۵

کوتاه اما عمیق – ۵۴