Home / مردی که چهار زن داشت !
سرور و هاست رایگان

مردی که چهار زن داشت !

10489629_431974563610677_8053084544796753834_n

تاجر ثروتمندي ۴ زن داشت زن چهارم را از همه بيشتر دوست داشت و برای او دائما هدایای گرانبها میخرید و بسيار مراقبش بود.
زن سومش را هم دوست داشت و به او افتخار ميكرد و نزد سر و همسر او را براي جلوه گري مي برد و ترس شديدي داشت كه روزي او با مردي ديگر برود و تنهايش بگذارد . اما واقعيت اين است كه او زن دومش را هم بسيار دوست مي داشت . 
او زني بسيار مهربان بود كه دائما نگران و مراقب مرد بود . مرد در هر مشكلي به او پناه مي برد و او نيز به تاجر كمك مي كرد تا گره كارش را بگشايد و از مخمصه نجات بيايد. 
اما زن اول مرد ، زني بسيار وفادار و توانا كه در حقيقت عامل اصلي ثروتمند شدن او بود ، اصلا مورد توجه مرد نبود . با اينكه از صميم قلب عاشق شوهرش بود اما مرد تاجر به ندرت وجود او را در خانه اي كه تمام كارهايش با او بود حس مي كرد.
روزي مرد مريض شد و فهميد كه به زودي خواهد مرد. به دارايي زياد و زندگي مرفه خود انديشيد و با خود گفت :
من اكنون ۴ زن دارم ، ببینم آیا از بین اینها کسی حاضر است در این سفر همراه من باشد . بنابرين تصميم گرفت با زنانش حرف بزند ..
اول سراغ زن چهارم رفت و گفت : 
من تو را از همه بيشتر دوست دارم و انواع راحتي ها را برايت فراهم کردم ، حالا در برابر اين همه محبت من آيا در مرگ با من همراه مي شوي تا تنها نمانم؟ زن به سرعت گفت : هرگز همين يك كلمه و مرد را رها كرد. 
ناچار با قلبي شكسته نزد زن سوم رفت و گفت : 
من در زندگي ترا بسيار دوست داشتم آيا در اين سفر همراه من خواهي آمد؟ زن گفت : البته كه نه من جوانم و بعد از تو دوباره ازدواج میكنم , قلب مرد يخ كرد..
تاجر سراغ زن دوم رفت و گفت : تو هميشه به من كمك كرده اي و در مخاطرات همراه من بودی مي تواني در مرگ نیز همراه من باشي؟ 
زن گفت : اين فرق دارد من نهايتا مي توانم تا قبرستان همراه تو باشم اما در مرگ متاسفم , گويي صاعقه اي به قلب مرد آتش زد. 
در همين حين صدايي او را به خود آورد : من با تو مي مانم ، هرجا كه بروي تاجر نگاهش كرد ، زن اول بود كه پوست و استخوان شده بود ،غم سراسر وجودش را تيره و ناخوش كرده بود و زيبايي و نشاطي برايش نمانده بود . تاجر سرش را به زير انداخت و آرام گفت : بايد آن روزهايي كه مي توانستم به تو توجه ميكردم و مراقبت بودم … 
در حقيقت همه ما چهار زن داريم 
زن چهارم بدن ماست . مهم نيست چقدر زمان و پول صرف زيبا كردن او بكنيم , وقت مرگ اول از همه او ما را ترك مي كند.
زن سوم دارايي هاي ماست . هر چقدر هم برايمان عزيز باشند وقتي بميريم به دست ديگران خواهد افتاد.
زن دوم خانواده و دوستان ما هستند . هر چقدر هم صميمي و عزيز باشند ، وقت مردن نهايتا تا سر مزار كنارمان خواهند ماند.
زن اول روح ماست. غالبا به آن بي توجهيم و تمام وقت خود را صرف تن و پول و دوست مي كنيم . او ضامن توانمندي هاي ماست اما ما ضعيف و درمانده رهايش كرده ايم تا روزي كه قرار است همراه ما باشد اما ديگر هيچ قدرت و تواني برايش باقي نمانده است ….

ارسالی از دوست خوبم ” محمد بیانی سیس”

About admin

۱۱ comments

  1. سلام باتشکر از مطالب ارزنده تان

  2. mrc az matalebe mofidetun

  3. سلام جالب بود واقعا

  4. سلام طاعات قبول
    با اینکه این مطلب برای من تکراری بود اما تا توجه به زیبایی این مطلب خواندنی بود.

  5. دوست خوبم سلام هر کاری بکنم نمی توانم با شما از طریق فیس بوک تماس بگیرم . مثل همیشه مطالب ارزشمندی می نویسی در مورد ۴ زن واقعا درست است. متشکرم و خدا قوت

  6. راستی عید فطرتان مبارک طاعات و عباداتتان مورد قبول درگاه حق تعالی

  7. سلام
    خوبید!
    مسلمان و ایرانی
    ایرانی و پیشرو
    پیشرو و متواضع
    خدا حفظتون کنه
    من همیشه از مطالبتون استفاده می کنم.

  8. آزادی مطلق وجود ندارد. کاش دربند چیزی باشیم که به اسری اش بیارزد!

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *

*

 

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.