Posted by: admin in دستهبندی نشدهآبان 6, 1392۱۴ Comments2,462 Views
روزی مجنون از روی سجاده شخصی رد شد! مرد نماز را شکست و گفت: مردک درحال راز و نیاز با خدا بودم تو چگونه این رشته را بریدی…؟! مجنون لبخندی زد و گفت: من عاشق بنده ای هستم و تو را ندیدم تو چگونه عاشق خدایی و مرا دیدی….!؟!؟
likeeeeeeee
از آن جمــــــــــــــــله هایی ام
که انتهایش سه نقطه می خواهد
…
حال هر طور می خواهی
تفسیـــــرم کــــــــــــــن……….
مرسی
سخت می شود از تو نوشتن، وقتی قراری نیست. قرار بر قرار بود نه بر بی قراری….
خیلی جالب بود..
.
لامصب … (سه نقطه را ترجمه کن ! )
زیبا بود چه خوبه عاشق واقعی باشیم
بسیار زیبا بود
ممنون
انسان باید در نماز تنها معبود و محبوب حقیقی الله را بخواهد.
فداااااااااااااااااااات نفسسسسسسسسسسسسسسی
چ تصویری…پرمعنویت وامواجهای+ اندر+ ایست…
آقاهـــوایــــ فاصله ســـرد اســت؛از کلاف دلــــم؛ برایت خیال گــــرم می بافم…
واااای که من چقدر این متنو دوس دارم
واقعا لذت بردم…
بسیار زیبا…
……جای خالی رو خودت بنوس اقای مهندس منتظرم
جای خالیت مثل کفش سیندرلاست هیچ کس نمیتواند پر کند حتی به زور…