Home / آهنگر
سرور و هاست رایگان

آهنگر

آهنگری بود که با وجود رنج های متعدد و بیماری اش عمیقاً به خدا عشق می ورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت از او پرسید:

تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیب می کند دوست داشته باشی؟ آهنگر، سر به زیر آورد و گفت:

وقتی می خواهم وسیله ای آهنی بسازم یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم. سپس آن را روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواهم درآید. اگر به صورت دلخواهم درآمد، می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود. اگر نه، آن را کنار می گذارم.

همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خداوند دعا کنم که خدایا! مرا در کوره های رنج قرار ده، اما کنار نگذار…

About admin

۶۲ comments

  1. سلام وبلاگ عالی بود واقعا مطالبت حرف نداره ممنون که خبرم کردی :)

  2. سلام
    من خودم آهنگرم
    ممنون از مطلبی که گذاشتی واسم………….

  3. سلام خیلی جالب بود تو همین حرف کلی نصیحت و تجربس.ممنون که پست آموزنده میذارید

  4. عزیز سلام
    خیلی دوستت دارم وقتی می بینم از این چرت و پرت ها می نویسی
    عزیز اگر خداوند شما ، شما رو در کوره قرار می دهد و بعدا با پتک بر سرتان می کوبد تا زیبا شوید تا مثل آن چیز که خود او می خواهد شوید .پس در این بین کجاست عدالت خئاوند .کجاست مختار بودن انسان. کجاست رعوف و رحیم بودن خدا.
    این همه مغایرت برای چیست؟
    آیا خدا این همه که شما می گویید بی رحم است؟
    لطفا مطلب منو شیر کن و لطفا عمیقا به این ماجرا فکر کنید.
    یک سوال دیگر…..
    چرا خدا گفته است که به شما دانشی از روح خواهم داد ولی کم؟
    آیا می ترسید که دستش رو شود؟
    سعید جان دوستت دارم حتی بیشتر از خدا

    • سلام …
      ممنون از پاسخ صادقانه تون ! !
      یه گفته از بزرگان هست که میگه : اشکی که بعد از هر شکست میریزیم ،عرقیست که برای رسیدن به آن هدف نریخته ایم !! واسه هر هدف و غایتی باید مراحلی از رنج و دشواری پاس بشه ! تا انسان به اون مرتبه برسه ! اینو خودتون هم قبول دارین ! وگر نه هرکسی میتونست به مراتب عالی دست پیدا کنه و دیگه اون موقع اسمش رو نمیشد گذاشت مرتبه عالی !
      و بنده مخلص شدن هم نیازمند یه کنکورهایی هست ! که این آقای آهنگر حکایت ما اونجوری ترسیمش کرده و برای اینکه تو ارزش و توانایی خودتو نشون بدی باید خودی از خود نشون بدی !
      موضوع رو از روش ساده تری هم میشه نگاه کرد ! شما توی یک شرکت شروع به کار میکنید ! شما توسط مدیر عامل چندین بار مورد امتحان قرار میگیرید و حتی ممکنه از این امتحان ها هیچ خبری نداشته باشید ! اگر اینا رو قبول شدین شما میشین یکی از نزدیکان دربار آن شرکت !
      اگه ممکنه یه پل ارتباطی بهم بدین !(ایمیل ، آی دی یا …)

      • سعید جان تو منو خوب می شناسی
        ولی تا به حال در این مورد ها با هم حرف نزدیم.
        اشتباه شما ادم ها همینه که همه چیز رو برای خودتون داستان می بافین.
        اگر خدا خداست ؟ پس نمی شه با آدم جماعت مثال زد
        شما خداتونو با دانشگاه و استاد و هندسه و حساب اشتباه می گیرین
        شما برای وجود اون کسی که خدا می نامینش علم رو رد می کنید.
        شما نظریه تکامل داروین رو رد می کنید ولی نظریه وراثت داروین رو قبول دارید
        1 سوال؟
        اگه از بچگی بحت یه عروسک نشون می دادن و بهت می گفتن که این آفرینده توست .
        تو هر روز به اون سجده می کردی و تا آخر عمرت به اون احترام می گذاشتی
        اه بابا ول کن
        سعید جان تو از بچگی عادت کردی به خدا پرستی و من عادت کردم به بی خدا بودن
        و همیشه به تمامی دوستانی که خدا رو پرستیدند احترام گذاشتم.
        ولی هر وقت می بینم از این وصله ها به خداتون می دین تا بیشتر به چشم بیاد ناراحت می شم.
        از همه عزیزان خواهش می کنم که در مورد ذره هیگز یا ذره خدا که در دنیا صدا کرد مطالعه داشته باشند.
        استدعا دارم در مورد هر چیز که می شنوند به خوبی فکر کنند.
        ببخشید قصد جسارت نداشتم شما فکر می کنید ولی این با رو بدون باور هاتون فکر کنید.

        مرسی – دوستدار همه خدا پرست ها- بی خدای زمان

        • فقط میخوام یه مکالمه باهم داشته باشیم … حالا از طریق هرچی که می تونی !یاهو ،جیمیل یا هرچی ، یه آی درست کن و بهم وقت بده

        • (◡‿◡✿)تــُپــُلی شیــ✔ک

          ببین دوست من ، شاید شما داری راست میگی … ما آدم ها اگه قرار باشه به چیزی پایبند باشیم و ایمان داشته باشیم بهش ، نباید ردش کنیم ولی حق نداری در مقابل یک مسلمان ، حرف از بی دینی بزنی … علم ما ، رد میکنه خدای مارو … داروین میگه : انسان ، از میمون به وجود اومده … یا به عبارته دیگه ، ۹۸% ژنتیک انسان و حیوان ، شبیه به همه … این دُرُست … کتابهای راسِل رو اگه بخونی ، حرفی از خدا توش نیومده … ایناهم دُرُست … اما ته دلت باید یه چیزی باشه که آرومت کنه و بهت آرامش بده … باید چیزی باشه که باهاش آروم بگیری … شما به جایه اینکه بی دین باشی ، حداقل این آرامشو داشته باش … و ازت خواهش میکنم تو یک مجمع عمومی ، اعتقادات کسی رو زیر سوال نبر … امام حسین میگه : اگه دین نداری ، آزاده باش … پس شمام آزاده باش … کاریتم نباشه که کی ، چه خدایی داره … بعضی ها بت پرستن ، بعضی ها آتیش پرست ، بعضی ها خدا پرست ، بعضی ها بی خدا … اینا عیب نیست بلکه تفکرات و اعتقادات آدمارو نشون میده … !

  5. بهمن بهزادسیس

    سلام عالی بود.

  6. سلام

    خسته نباشید آقای جنگجوی. از مطالب خوبتون سپاسگذارم.

    در جواب “بی خدای زمان”
    یه معلم هم واسه اینکه شاگرداشو امتحان کنه که درس رو خوب فهمیدن یا نه ازشون امتحان میگیره و اونا رو در شرایط سخت امتحان میکنه. و این کار با اختیار شاگرد واسه درس خوندن با نحوندن منافاتی نداره.

    خداوند هم (رئوف) هست اونقدری که اگه بنده ش سرپیچی کرد و مثل شاید شما! اون رو انکار کرد بهش فرصت بده که باز سمتش برگرده.

    وشما روی سوال آخرتون خیلی فکر کردین؟؟!! دستش رو شدن یعنی چی؟ دستش توی چه زمینه ای رو بشه؟!!
    سوالتون بی معنیه .

    امیدوارم لحظاتتون خدایی باشه همیشه

    • سلام خانم قرزانه
      خوبید
      من زیاد نمی تونم در مورد حرف هام توضیح بدم
      شاید برای مدیر سایت خوب نباشه
      ولی کمی توضیح می دم
      حاج خانم شما تا حالا کلمه “آ ت ئ ی س ت ” رو شنیدید؟
      اگر روم به دیوار (ف ی ل ت ر شکن )دارید یه سرچ کن
      این نوع آدم ها به وجود خدا اع ت ق ا د ندارن
      پس سوال های من بی معنی نیست
      چون وقتی اون نباشه و دلایل زیادی هم داریم که نیست پس حضرت محمد (ص) شما از خودش این آیات رو اورده
      پس دست ایشون رو میشه

      مرسی
      یا نا حق

  7. درمقابل سختیها همچون جزیره اى باش که دریا هم با تمام

    عظمت وقدرت نمى تواند سر او را زیر آب کند.

    داستان خیلی جالبی بود لذت بردم
    ولی کاش زندگی را از درختان بیاموزیم که ، شکست رامیپذیرند ودوباره جوانه میزنند.
    ========================
    اینم ی حکایت:
    مردی از دست روزگار سخت می نالید. پیش استادی رفت و برای رفع غم و رنج خود راهی خواست.استاد لیوان اب نمکی را به خورد او داد و از مزه اش پرسید؟
    آن مرد آب را به بیرون از دهان ریخت و گفت: خیلی شور و غیر قابل تحمل است.
    استاد وی را کنار دریا برده و به وی گفت همان مقدار اب بنوشد و بعد از مزه اش پرسید؟
    …مرد گفت: …
    خوب است و می توان تحمل کرد.
    استاد گفت شوری آب همان سختی های زندگی است. شوری این دو آب یکی است ولی ظرفشان متفاوت بود. سختی و رنج دنیا همیشه ثابت است و این ظرفیت ماست که مزه انرا تعین می کند پس وقتی در رنج هستی بهترین کار بالا بردن ظرفیت و درک خود از مسائل است….

    • سلام
      مرسی از مطلبتون
      آیا تا حالا آب دریا خوردین؟
      آب اول باعث شده بود که شوری آب دوم رو نفهمه
      البته به نظر بنده
      از این حرف شما نتیجه می گیریم که هر چی تو مملکته ما پیش می آید از ظرفیت و درک کم ما ها است که نمی تونیم تحمل کنیم؟

  8. سلام خسته نباشی این که مسلمه که خدا همه مارو مورد امتحان قرار میده به زندگی ائمه که نگاهی بکنی می بینی بیشتر از همه مورد امتحان قرار گرفتن پس خدا بنده هاش و دوست داره و وای به حال بنده ای که به حال خودش رها بشه و این عزیزی که این مطلب و نوشته منم شنیدم از این چیزا ولی همینا که خدا رو قبول ندارن درمواقع نیاز خیلی زود یا خدا می افتند دوستی داشتم همیشه مثل ایشون حرف میزد خدایی وجود نداره شما از کدوم خدا حرف میزنید یک روز در حال عبور از خیابان بودیم دوستم داشت طبق معمول حرفای خودش و میزد یک دفعه ماشینی از کنارش رد شد که نزدیک بود بهش بزنه ناخواسته فریاد زد ای خدا و خودش پرت کرد اون طرف گفتم چی شد کدوم خدارو صدا زدی دوستم که رنگش پریده بود گفت اشتباه کردم من یک چیزی می گم خدا همه جا هست و سر به سر مانمیذاره

  9. سلام خدمت بی خدا زمان من زیاد بحثو دوس ندارم ولی مجبورم جواب بدم….
    ببینیدمنظور من این بود که: وقتی ی مشت نمک رو بهت بدهندبگن بریز تویه لیوان آب نمیتونی حتی تو دهنت نگه داری ولی اگه همون ی مشتو بریزی تو یه دریا میتونی بخوری پس نتیجه میگیریم که درمقابل مشکلات دلمونو همچون دریاکنیم و ظرفیتمونو بیشتر کنیم وخدارو تویادمون داشته باشیم تابتونیم تحملش کنیم چون افزایش ظرفیت ماها با خدا را در یاد داشتن زیاد میشه ولی اگه امیدی نداشته باشی و همه غصه هاتو بریزی تو یه دل کوچیک مطمعن باش نمیتونی تحمل کنی وزود از پادرمیای! شایدم بعضی از مشکلاتمون بله از ظرفیت کم ماهاس /شمامیگین خداروقبول ندارین ولی دوست خوبم مطمعن باش وقتی میگی: (هر وقت می بینم از این وصله ها به خداتون می دین تا بیشتر به چشم بیاد ناراحت می شم.) ایمان داشته باش که خدا بهت نگا میکنه و میبیندت ومیخواد تو رو به طرف خودش بکشه چون دوستت داره میخواد مال خودش باشی … پس یک قدم به خدایی که قبولش نداری نزدیک میشی

  10. عالی بود. واقعا داستان زیبایی بود.

  11. مطلب جالبی بود ..درمورد دوست عزیزمون “بی خدای زمان “خیلی خوبه ادم برا حرفش دلیل میاره که ایشون اینکارو کردن اما به نظر من این بحث باید در حضور یک فردعالم دنبال بشه چون ممکنه گاهی افکاربقیه رو دچار گمراهی کند .اقا سعید بهتره از یه مشاور تقاضا کنید نظر بده….
    بهترین دلیل چیزیه که فردبهش اعتقاد داشته باشه بگه نه اینکه فقط صرفا بنویسه…….

  12. سلام وقتتون بخیر
    ممنون
    هنوز حاجیه خانم نشدم!
    حتما شنیدین که تمام دانشمندان اون دوره نتونستند آیاتی مثل آیات قرآن بیارند. و حضرت محمد ص هم از جنس بقیه انسانها بوده اند. فقط برگزیده خداوند. پس این آیات از ایشون نبوده و کلام خداونده. اگه کلام حضرت محمد ص باشه خوب یعنی بعد از قرن ها هیچ انسانی نتونسته مثل ایشون چنین صحبتهایی داشته باشه؟!!

    مایلم کمی از اون دلایلتون مبنی بر نبودن خداوند!! رو بدونم……

    همچنان لحظاتتون خدایی

  13. سلام سرکار/جناب بی خدای زمان
    یه سوال از حضورتون داشتم:
    میشه بگین اگر خدا(نیروی ماوراء) نیست پس من و شما چطور شده که انقدر منظم و هارمونیک آفریده شدیم؟اصلا…مگه میشه پشت این جهانی که گوشه گوشش نشانه هایی از وجود یه نیروی ماورایی رو میده هیچ مدیریتی نباشه؟شما دقت کنید یه کارخونه هم به یه مدیر احتیاج داره وگرنه همه چیز آشفته میشه.بعضیا میگن بوجود اومدن این دنیا کاملا تصادفی بوده و براساس گذشت زمان و شکلگیری طبیعت … تشکیل شده.منم اینو قبول دارم اما امکان نداره این تصادفات هیچ ابر قدرتی درش نباشه.(کوه و درخت و خورشیدو ماه که عقل و اختیار ندارن که بدونن کارشون رو چه موقع انجام بدن)
    دوست دارم جواب بشنوم…

  14. سلام بی خدای زمان
    صدای همه خدا دوست ها رو با این افکارتون در آواردین
    البته یه دلیل این افکارتم اینه که تو خودتو نشناختی هنوز که بتونی خداتو بشناسی
    امیدوارم همون خدایی که به بی عدالتیش باور داری یه روزی همچین چشماتو باز کنه که بشی یکی مثل علی گندابی یا همه اونایی که یه عمری تو غفلت به سر بردن و لحظه آخر شدن مقرب درگاه خدا

    • خیلی ممنون هستم از لطفتون
      من خودم رو شناختم که به چیزی باور ندارم
      شما مسلمون ها همیشه به دیگران لطف دارید.البته اصلاح می کنم …. تمامی ادیان
      هر کسی که بغیر از چیزی که شما با ور دارید ناله و نفرین می کنید .و وقتی می بینید خداتون کاری نکرد میرید سنگ سارش می کنید.

      بازم میگم برید و مطالعه کنید هر چیزی رو کور کورانه قبول نکنید.
      فرق شما با کسانی که بت پرست بودن چیه؟
      پدران آن ها بت پرست بودند و فکری نکرده بودند و شما ها هم پدرانتان مسلمان بودند شما چرا فکر نمی کنید؟
      همه تونو دوست دارم

  15. بهمن بهزادسیس

    ضمن عرض سلام به نظرم دوستان جواب کاملی دادند اگر به دور و اطافمون نگاه کنیم خدا رو میبینیم آری هر نظم هدفمندی نشانه ای از ناظم هدفدار است و چنین نظم هایی در سراسر جهان، مشاهده می شود و همگی یک نظام کلی را تشکیل می دهند که آفریننده حکیمی آن را پدید آورده و همواره دست اندرکار اداره آن است.
    بوته گلی که در باغچه روییده و از میان خاک و کود، با چهره رنگارنگ و بوی خوش ظاهر گشته است و درخت سیبی که از دانه کوچکی بر آمده و هر ساله مقادیر زیادی سیب خوش رنگ و خوشبو و خوشمزه به بار می آورد و سایر درختان مختلف با شکل ها و رنگ ها و خواص گوناگون…
    نیز بلبلی که بر شاخ گل می سراید، و جوجه ای که از تخم بیرون آمده، نوک به زمین می زند، گوساله ای که تازه متولد شده پستان مادرش را می مکد و شیری که در پستان مادر فراهم شده و برای نوشیدن نوزاد مهیّا گشته است و… همگی نشانه های اویند.
    در قرآن آیه ای هست که میفرماید:در خلقت زمین و آسمان و به وجود آمدن شب و روز بیندیشید. به نظرم اگر بیندیشیم خدا رو میبینیم …
    دوستان عزیز این لینکم بخونید :
    http://basirat-313.mihanblog.com/post/914

    • آقا بهمن عزیز
      و دیگر دوستان که باعث کش آمدن بحث شدید.
      فکر می کنم و بیشتر از همه عزیزان خدای شما رو می شناسم.
      شاید تعجب کنید که من حافظ کل قرآن شما هستم.
      من سطر به سطر آیه به آیه و کلمه به کلمه قرآن را خوانده ام .
      قرآن که کلام اوست و تمامی قوانینی است که برای ما آمده است.
      شما فقط قرآن را خواندیدو می گویید فکر کردن به شب و روز – فکر کردن به روییدن درخت – فکر کردن به انسان و و و …….
      شما در مورد علم های دیگر و بدون دین و ایمان فکر کنید.
      شما در مورد علم نجوم بدون خدا شناسی بنگرید.
      شما به علم فیزیک بدون علم خدا شناسی بنگیرد.
      و در بالا هم راهنمایی کردم.
      عرض کردم که در مورده ذره هیگز یا همان ذره خدا تحقیق کنید.
      سوال همه خدا پرست ها بر این است که اگر خدا نیست پس این آسمان و زمین و ….. از کجا آمده است!!!؟؟؟؟
      دانشمندان دنیا و حتی از ایران ۲ دانشمد هم انجا حضور داشتند به ذره ای دست یافته اند که با نزدیک شدن با ذرات دیگر باعث بوجود آمدن جرم می شوند.
      یعنی این ذره باعث بوجود آمدن ذرات دیگر و این رو هم باید بدانید که ذراتی که جرم دارند می توانند ذرات دیگری را تشکیل دهند.
      عزیزان من اعتقاد خاصی دارم و با اعتقادات شما عزیزان کاری ندارم.
      ولی استدعا دارم کمی درمورد دنیای اطراف خود کمی مطالعه و کمی فکر کنید.
      عزیزانی که می گوییند دلالی برای وجود نداشتن خدا بیاور عرض می کنم که
      این دلایل برای من دلیل است – شاید برخی بگوید اینها درست است و غیره.
      فقط یک مورد را عرض می کنم.
      در سوره نساء آیه ۳۴ اگر نگاه کنید
      خداوند متعال فرمودند
      ============
      الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتي‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِيًّا کَبيراً
      ========
      مردان سرپرست زنانند به سبب آنکه خداوند برخی را بر برخی دیگر برتری بخشیده و نیز مردان سرپرست همسران خویش اند به خاطر آنکه از اموالشان خرج می کنند. پس زنان شایسته مطیع و فرمانبرند و به پاس آنکه خداوند حقوق آنها را نگه داشته آنها هم در غیاب شوهر حقوق و اسرار و اموال او را نگه دارنده اند. و زنانی که از نافرمانی آنها می ترسید ( نخست ) آنها را موعظه کنید و ( بعد ) در خوابگاه از آنها دوری نمایید و ( اگر سود نبخشید ، آنها را بزنید ، پس اگر از شما اطاعت نمودند ، دیگر بر آنها راهی نجویید ، که همانا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است.
      ========
      در اینجا خداوند متعال دستور به زدن زنان می دهد بسبب آنکه خداوند برخی را به برخی برتری داده است.

      ولی در جاهای مختلف قرآن می خوانید که زن و مرد برابراند و از حقوق یکسانی برخوردارند.
      در ترجمه های مختلف در داخل پارانتز متالب جالب و مختلفی خواهید خواند که استدعا دارم به ترجمه های مختلف مراجعه کنید.

      در ضمن سخنان من برای برخی خوشایند نخواهد بود پس باز هم استدعا دارم بحث را در همین جا بگذاریم و کسانی که دوست دارند به مطالعه و کسانی که دوست ندارند و سکوت دعوت می کنم.

      با سپاس از همه دوستان عزیز

      • سلام
        اگر حقیقتا مایل به ادامه بحث نیستید مشکلی نیست…ولی در این حد بدونین که من شخصا کلی جواب برای این حرفاتون داشتم.بالاخره یا ما گمراهیم یا شما دیگه…میخواستم بگم اگر فکر میکنید گمراه هستیم با اطلاعاتتون ما رو آگاه کنید.
        منم این اعتقاداتی رو که شما دارین رو پشت سر گذاشتم ولی دوباره…
        باز هر طور مایلین
        به امید آن روزی که… هر آنچه در قرآن آمده به حقیقت بپیوندد

  16. سلام به همه.!
    هم با خدا ها..هم بی خدا ها…!!
    بحث های اینطوری که یه کارشناس خوب و با معلومات در این زمینه اگه نباشه مطمئن هستم به نتیجه نمیرسه!! دوستان بهتره این بحث ها رو با یه کارشناس در میان بزارید و جواب بگیرید!!!!
    مرکز پاسخگویی به شبهات برید جواب تون رو میگیرید

    همه موفق باشین

  17. با درود بی پایان به همه دوستان بخصوص سعید عزیز و تشکر ویژه از “بیخدای زمان ” که چقدر زیبا و هوشمندانه ذهن همگی را به چالش کشیده تا حداقل اندک زمانی به تفکر وادارد و از قاب کلیشه بیرونمان کشد .
    و این به نظر بنده همون اثبات از طریق برهان خلفه و ایشان بسیار تیزبینانه و مؤثر این مهم را اجرا و مدیریت می کند . دوستان عزیز ، همیشه باد مخالف باعث اوج بادبادک میشه .
    گیرم همه ما هم رأی و هم عقیده باشیم و به انحاء مختلف همدیگر را تأئید کنیم چه توفیقی حاصل می گردد ؟
    متفاوت و دگرگونه دیدن ، هنر است !
    بزرگی گفته : بیسوادان قرن بیست و یک آنها نیستند که خواندن و نوشتن نمی دانند بلکه آنها هستند که نمی توانند آموخته های گذشته را دور ریخته و دانش جدید جایگزین آن سازند .
    حالا همه شما دوستان ، بی خدای زمان را خواه ملحد بنامید خواه کافر اما نظر من در مورد کار ایشان اینه که : ایشان بیشتر از یک متدین واقعی و تمام عیار و خیلی بیشتر از یک مبلغ دینی ، اذهان عمومی را به چالش کشیده و من و تو و بقیه را به تفکر واداشته . حداقل ارجحیت ایشان ، اینه که شما بیشتر رو آیات قرآن و معانی اون حساس می شوید .
    در مقام دوم ، کار ایشان یه نوع بوته آزمایش برای همه ماست . خودمون رو محک بزنیم . ببینیم واقعا تا چه حد می تونیم از اعتقادی که داریم دفاع کنیم ؟ و تا حالا که من نظرات دوستان رو می خوندم هیچ نظر قابل استنادی در مقام دفاع از اعتقاد در مقابل منطق قوی ایشان ندیدم غیر از اینکه یکی از دوستان نوشته بود عالمی باید جوابگو باشد .
    بارها و بارها شما رو دعوت به تفکر کرده در حالی که هیچ ملحدی دیگری رو به تفکر دعوت نمی کنه .
    عزیزان ، به تعداد همه انسانها خدا وجود داره . انتظار ندارم بدون تفکر شما منو مشرک بنامید . اول فکر کنید بعد قضاوت . این حرف من به معنای تعدد خدایان نیست . بلکه به معنای تعدد تعاریفیه که ما از خدا داریم و تعریف هیچ دو نفری برابر هم نیست . و اگر بی خدای زمان ادعا می کند که خدای شما رو می شناسم ادعای باطلی نکرده . او همان خدای کلیشه ای و بی رحم را می شناسد که اکثریت عوام و بی تفکر به اون معتقدند و خدایی رو به تصویر کشیدند که در کمین نشسته تا بندگانش را به بهانه های مختلف تنبیه کند . راست میگه من هم اون خدا رو می شناسم و هیچ اعتقادی بهش ندارم .
    یورگن هابرماس ، فیلسوف آلمانی ، بزرگ متفکری که اخیرا به این نتیجه رسیده که چند خدا وجود داره . و علمای ما اونو به عنوان ملحد مدرن می شناسن اما اصلا این طور نیست . چنین حرفی از چنین عالمی بعیده که بی اساس حرفی رو به زبون بیاره که هیچ اساس و پشتوانه ای نداره . اتفاقا اون راست میگه . اون نه از راه دین بلکه از راه تفکر به این نتیجه رسیده که دنیا و کائنات توسط چند نیرو ی جداگانه اداره می شه و اسمشو میذاره چند خدایی . اون با علم ناقص خودش چنین ادعایی داره و ادعاش هم درسته . دین هم اعتقاد داره که فرشتگانی مثل جبرئیل وجود دارند . اون با تفکر به اینجا رسیده که جبرئیل وجود داره و اسمشو گذاشته خدای کوچک ما با تقلید . کدوم ارزشمندتره .
    در بدو اسلام ، ابوذر غفاری و سلمان فارسی هردو از یاران خاص پیامبر اسلام بودند اما پیامبر جمله ای زیبا در مورد اونا گفته :”لو علم ابوذر ما في قلب سلمان لقتله(یا لکفره)” یعنی “اگر ابوذر بر آنچه در دل سلمان بود اطلاع مييافت، او را میكشت(یا تکفیر میکرد)”
    این جمله اشاره به نوع ایمان ابوذر و سلمان داره که یکی بواسطه تبعیت محض و دیگری از روی تفکره و بدیهی است که کدوم ارزشمندتره .
    جایی که بحث از وجود یا عدم وجود خدا میشه باید از بی خدایی به خدا رسید نه اینکه با آوردن آیه در صدد اثبات اون باشیم .
    من از همه عزیزان سوال می کنم : کدوم یک از شما بی تعصب و فقط از روی تفکر ، به بی خدای زمان جواب دادید ؟ مسلما هیچکدام .
    به نظر من بی خدای زمان کاملا بر حقه . چرا ؟ چون اشاره به ذره هیگز و ضد ماده و سیاهچاله و امثالهم میکنه که توسط بشر مورد اکتشاف واقع شده و نوع تشکیل جرم رو تشریح می کنه . ما میگیم کاملا درسته . اما اونم تحت یک سری علت و معلول نه بخودی خود کار می کنه و همه می دونیم که خدا اموراتش رو بواسطه مجاری مختلف اجرای حکم اش جاری می کنه . یعنی اگه خواست به کسی کمک کنه با واسطه کائنات از جمله انسانی دیگر این کار رو می کنه . و شاید ایشون باید کمی در اعتقادشون تجدید نظر کنن نه اینکه چون ذره هیگز کشف شده پس خدا وجود ندارد ! شاید ذره هیگز جزئی از اجزاء بیکران خداوندی ست که توسط علم ناقص و پرخطای آدمی کشف شده و این دلیل کافی برای نفی وجود خدا نیست .
    همونطور که علم امروزی دارویی رو برای نوع خاصی از بیماری بشر کشف می کنه و با گذشت چند سال همون علم بشری مضر بودن اونو تشخیص میده پس این دلیل کافی برای کامل و مطلق بودن علم انسان نیست .(مثال داروی دیپرون )
    اشتباه دیگر بی خدای زمان اینه که ایشون بدلیل مطالعاتی که تو زمینه خداشناسی و جرم و ماده و فلسفه و دین و … داشتند خودشون رو کامل و نظراتشون رو بی عیب و نقص و غیرقابل تبدیل می دونن که همه واقفیم در چنین شرایطی هر انسانی متوقف میشه و به سفسطه و اثبات خودش روی می آره که امیدوارم ایشون همچنان مطالعه کنن و متوقف نشن .
    بی خدای زمان ادعا دارند که حافظ قرآن هستند در حالیکه همون قرآن میگه : مثل الذین حملوالتورات ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا ……. جسارت نشه مفهوم اون آیه اینه که میشه هزاران کتاب آسمانی و زمینی رو بار یه خر کرد اما اون الاغ هیچی از مکتومات این کتابها نمی دونه . حفظ بی تفکر و بی تأمل مثال زنبور بی عسله عزیز .
    در جایی دیگه عبارت یومنون بالغیب رو به کار برده ، یعنی تنها کسانی می توانند به معرفت حقیقی دست یابند که به علوم غیبی و خفیه و وجود نیروی ماوراء نیروی بشر معتقد باشند که شما چنین اعتقادی ندارید پس بحث حفظ قرآن شما کاملا منتفیه .
    مباحث زیادی در قرآن هست که همه بدلیل عدم فهم صحیح ممکنه بهش خرده بگیریم و نتونیم اونو قبول کنیم اما کلام وحی بی نقص و اشتباهه .
    بحث تربیتی و روانشناسانه قرآن در مورد روابط زن و مرد ، کاملا منطبق بر ماهیت وجودی زن و مرده . ذات زن طوریه که باید و الزاما باید تحت سرپرستی مرد باشه و بخودی خود نمی تونه به کمال غایی و خوشبختی دنیوی و اخروی برسه و استعداد نهفته اش به منصه ظهور برسه و برای اداره جهان آفریده نشده بلکه بخش مکمل وجود مرده و به همان نسبت مرد هم همون شرایط رو داره . و اگر الان به اون دستورات عمل میشد محال بود آمار طلاق و فساد و بی بندباری در جوامع به این حد اسف بار برسه .
    خانم باربارا دی آنجلیس در کتاب آنچه مردان باید بدانند میگه : بزرگترین زجر برای یک زن اینه که شوهرش در بستری جداگانه بیارامد . یعنی روان زن طوریه که نمی تونه این تنبیه رو تحمل کنه . از این مرحله که رد شدیم نوبت به تنبیه فیزیکی می رسه که اگه روان زن سالم باشه کار هیچوقت به اونجا نمی کشه .
    جایی هم که می فرماید : زن و مرد با هم برابرند از جنبه ” ان اکرمکم عندالله اتقیکم ” است . نمی شه بحث مادی و معنوی را با هم مقایسه کرد و مبتلا به مغالطه شد .
    مثل اینه که بگی انسان با فلان پرنده چه تفاوتی داره . درستش اینه که انسان با انسان مقایسه بشه (از باب مقایسه فلسفی )
    پس هسچ تضادی در آیات قرآن وجود نداره و اتکای بیش از حد شما و اشاعه این نوع تفکرات ممکنه جوانب و تبعات بسیار منفی داشته باشه که باید جوابگوی آن باشید .

    • با درود خدمت دوست عزیز با دین و خدا
      خدای شما را شکر می کنم بالاخره یک فردی پیدا شد که کمی مطالعه داشته باشد
      من با خواندن مطالی دوستان دیگر امید وار بودم که جهالت کمرنگ تر است ولی با خواندن مطلب شما باز هم …….
      باز هم مشکلی نیست شما رو دعوت به خواندن مطلب زیر می کنم.
      یکی از معروف ترین سفسطه های مسلمانان که از آیات خود قرآن نیز برگرفته شده است همواره این بوده است که اگر شما میگویید قرآن کتاب آسمانی نیست، سوره ای مثل قرآن بیاورید! این سفسطه نوعی اتمام حجت است، اسلامگرایان وقتی در بحث ها گیر میکنند و دیگر قدرت استدلال ندارند و دروغهایشان آشکار میشود این آخرین حربه را بکار میگیرند تا از بحث فرار کنند و مبادا ایمان خود را با خرد عوض کنند.
      سوره ماده گوساله آیه ۲۳، ۲۴
      وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءكُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ؛ فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ.
      و اگر در آنچه بر بنده خويش نازل کرده ايم در ترديد هستيد ، سوره ای همانند آن بياوريد و جز خدای همه حاضرانتان را فرا خوانيد اگر راست می گوييد؛ و هرگاه چنین نکردید و هرگز نتوانید کرد، پس بترسید از آتشی که برای کافران مهیا شده و هیزم آن مردم و سنگها هستند.
      این ادعای محمد در چند جای دیگر قرآن از جمله سوره یونس آیه ۳۸، سوره هود آیه ۱۳، سوره الاسراء آیه ۸۸ و سوره الطور آیه ۳۳ و ۳۴ بصورتهای مشابه با تفاوت های جزئی از قبیل اینکه بجای اینکه بگوید “سوره ای بیاورید” میگوید “کتابی بیاورید” آمده است. بالاخره معلوم نیست قرآن مخالفان خود را به سرودن آیه میطلبد و یا به سرودن سوره و یا کتاب؟ این خود تناقضی آشکار در قرآن است.
      در این آیه الله با حالت ضد بشر و سادیستی خود میگوید اگر شما اعتقاد دارید قرآن کتاب آسمانی نیست، سوره ای مثل قرآن بیاورید و البته الله از پیش داوری میکند که وقت خودتان را هدر ندهید چون که هرگز نخواهید توانست، و کافران را چون کودکانی که از لولو خرخره میترسانند از یک مکان مسخره و یک عمل مغایر با حقوق بشر و غیر اخلاقی یعنی ایجاد آتشی که مردم و سنگها هیزمش هستند. الله بیچاره نمیدانسته که این جهنم مسخره الهی بعد از چند قرن و حتی در همان دوران نیز برای صاحبان خرد به یک شوخی شبیه است و خردگرایان از آتش جهنم نمیترسند.
      نوشتن کتابی مانند قرآن واقعا بسیار دشوار است، میزان از هم گسیختگی مطالبی که در قرآن مطرح میشود و افسانه های کم ارزشی که از آثار دیگران دزدی ادبی شده اند مجموعه نوشتاری کاملا کم کیفیت و کم ارزش را پدید آورده است که پدید آوردن چیزی مشابه آن بسیار دشوار و سخت است. مطمئناً اگر کسی ادعا نمیکرد که کتاب قرآن از آسمان آمده است و یک نویسنده چنین کتابی را در قرن ۲۱ ام بعنوان یک کتاب معمولی مینوشت کتاب وی با بی اعتنایی مواجه میشد و بیش از یکی دو نسخه از آن فروش نمیرفت و در کتابفروشی ها در کنار کتابهای کودکان، همچون شنگول و منگول قرار میگرفت. ایکاش هر مسلمانی یکبار قرآن را به زبان مادری خود بخواند. اگر در نزد شخصی که اطلاعی از قرآن ندارد یک جلد قرآن و یک جلد از اشعار خیام قرار دهید و به او بگویید که یکی از این دو کتاب از آسمان آمده است و از او بخواهید که کتاب آسمانی را از کتاب زمینی تمیز دهد مطمئن باشید که اثر خیام را انتخاب خواهد کرد، خودتان آزمایش کنید.
      از اینها گذشته باید دید واقعا “مثل قرآن” یعنی چی؟ آیا منظور این است که سوره ای بیاورید که در آن از افسانه هایی مثل یوسف و موسی و غیره سخن گفته باشد؟ خوب کتابهای عربی داستانوار بسیار زیاد هستند، داستانهایی که در آنها الله وجود دارد و از وجود الله در آنها استفاده میشود. آیا منظور این است که سوره هایی مانند قرآن بیاورید که هم آهنگ و هم شکل سوره ه ای قرآن باشند؟ خوب اگر اینطور است میتوان بسیاری از آیه های جنایی و زشت قرآن را به آیه هایی زیباتر تغییر داد مثلا،
      آیه الهی:
      سوره توبه آیه ۱۲۳
      يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَلِيَجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ.
      ای کسانیکه ایمان آورده اید، کافرانی که نزد شمایند را بکشید! تا در شما درشتی و شدت را بیابند. و بدانید که خداوند با پرهیزکاران است!
      آیه زمینی:
      يا ايها العاقلون لا تقتلوا الذین یلونکم من المخالفين وليجدوا فيكم رحمة و الانسانیه واعلموا ان الله مع العادلين.
      ای خردمندان، کسانی از مخالفان که در نزد شمایند را نکشید! تا در شما ترحم و انسانیت را بیابند. و بدانید که خداوند با عدالت پیشگان است!

      همانطور که میبینید میتوان به این سبک هزاران سوره و آیه نه تنها مثل قرآن بلکه بهتر و زیباتر از قرآن آورد. معمولا وقتی من با این ادعا روبرو میشوم میگویم من یک آیه مثل قرآن می آورم و همان لحظه یک آیه از قرآن را که در ذهن دارم بصورت تصادفی انتخاب میکنم و برای شخص میخوانم. بعد آن شخص از روی جهالت و تعصب شروع به ایراد گیری میکند که این چه آیه مسخره ای است و اینجایش غلط صرف و نحوی دارد و من بعد از مدتی به او میگویم که این آیه ای که من انتخاب کردم از خود قرآن بود و آن شخص را به پوچ بودن این ادعای مسخره الهی آگاهی میدهم و این روش اکثر اوقات کار میکند زیرا اسلامگرایان دنبال استدلالهای منطقی و صحیح نیستند بلکه بدون چون و چرا روی مفاهیم دینی تعصب میورزند.
      وقتی که محمدیون این ادعا را مطرح میکردند اعراب زیادی در آن زمان که اوج دوران شعر و شاعری عربستان بود اشعاری در رد حرفهای محمد میسرودند و ادعا میکردند که آیه ها و سوره هایی زیباتر از سوره ها و آیه های محمد آورده اند و محمد بسیار با آنان به دشمنی بر میخواست و حتی چند تن از آنان را بطور کاملا ناجوانمردانه ترور کرد. بعنوان مثال در تاریخ نام اسما بنت مروان زن شاعری هست که اشعار محمد را هجو میکرد و محمد بر سر خود میکوبید که چه کسی از شما مومنان مرا از دست این زن نجات میدهد؟ تا اینکه وی را ناجوانمردانه کشتند و یا کعب بن اشرف که مرد دانشمندی بود و محمد وی را نیز ترور کرد ماجرای ترور کعب را میتوانید در نوشتاری با فرنام “محمد اولین تروریست اسلامی، ترور کعب بن الاشرف از دانشمندان یهودی توسط محمد از تاریخ طبری” بخوانید. نقل هایی نیز وجود دارد بر اینکه ستون سنگی ای که حاجی ها در ایام حج آنرا رجم میکنند خود قبر شاعریست که به دستور محمد کشته شد، محمد دشمنی بسیاری با شاعران و دانایان عرب ورزید و دور ور خود تنها انسانهای خونخوار و فرومایه ای چون علی، عمر و… را با زن دادن و یا زن گرفتن جمع کرد.
      دکتر شجاع الدین شفا در پس از ۱۴۰۰ سال برگ ۱۰۴ پیرامون همین موضوع مینویسند:
      با آنکه در خود قرآن تصریح شده است که: <> (اسراء، ۱۷)، در همان قرون اولیه هجری کسانی چون ابراهیم نظام، و عباد بن سلیمان و معتزلیانی چند مدعی شدند که خود آنان یا دیگران میتوانند نظیر قرآن یا حتی بهتر از آنرا بنویسند، و کسانی نیز نمونه های نثرهایی بعقیده آنها فصیح تر از نثر قرآن را نام بردند که از مهمترین آنها ترجمه های عربی ابن مقفع بود. این نیز غالباً گفته شده است که ابوالعلاء معری فیلسوف و شاعر نابینای عرب کتاب <> خود را به نیت معارضه ادبی با قرآن نوشت. حتی در زمان پیامبر کعب بن اشرف شاعر یهودی مدینه در حضور خود محمد ادعا کرد که میتواند آیه هایی چون آیه های قرآن و شیواتر از آنها را بیاورد، ولی محمد بخاطر اینکه نقاری با یهودیان مدینه پیدا نکند خاموش ماند، و کعب از این امر استفاده کرد و به تحریکات خود ادامه داد. بعد از جنگ بدر به مکه رفت و با اشعار خود قریش را به جنگ تازه ای با مسلمانان مدینه دعوت کرد، ولی این بار محد دستور کشتنش را داد.
      تنفر محمد از شاعران تا حدی است که در قرآن سوره ای به نام شعرا وجود دارد که در تمام این سوره از پیامبرانی که با قوم خود صحبت میکردند و قومشان حرفشان را گوش نمیدادند و بلایی که خداوند سرشان می آورد مانند باران، سیل و… حرف زده میشود تا مومنان زمان محمد را که با شنیدن حرفهای شاعران به شک افتاده بودند بترساند که مبادا محمد را رها کنید و به دنبال شاعران بروید، این تنفر و هراس از شاعران تا جایی است که در پایان این سوره در آیات ۲۲۴ تا ۲۲۷ محمد از زبان الله میگوید،
      وَالشُّعَرَاء يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ؛ أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ؛وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ
      و گمراهان از پی شاعران میروند، آیا ندیده ای که شاعران در هر وادی گسترده اند؟ و چیزهایی میگویند که خود عمل نمیکنند؟
      بنابر این آوردن سوره مثل قرآن و حتی بهتر از قرآن از همان روزهای اول اسلام کار بسیار راحتی بود و خیلی ها این کار را انجام دادند اما خوب مسلمانان آنها را با شدت تمام نابود کردند و ناجوانمردانه کشتند. در ایران نیز ابن مقطع یکی از دانشمندان ایران کتابی در رد قرآن نوشت و یا رازی امکان وجود وحی را رد کرد و مسلمانان با خشونت و توحش تمام (مثل همیشه) با آنها روبرو شدند. عده بسیاری را گمان بر این است که کتاب الفصول و الغایات ابوالعلاء معری به قصد رقابت و هجو قرآن نوشته شده است و این کار را واقعا خوب انجام داده است.
      قرآن کتابی است پر از تناقضات آشکار، اگر خوب به آیات زیر نگاه کنیم خواهیم دریافت که قرآن در جای دیگر این ادعای خود را نقض میکند.
      سوره القصص آیه ۴۹:
      قُلْ فَأْتُوا بِكِتَابٍ مِّنْ عِندِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَى مِنْهُمَا أَتَّبِعْهُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ.
      بگو: اگر راست میگویید، از جانب خداوند کتابی بیاورید که از این دو (مراد تورات و قرآن است) بهتر راه بنماید تا من هم از آن پیروی کنم.
      و همچنین:
      سوره الاحقاف آیه ۱۰:
      قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن كَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَكَفَرْتُم بِهِ وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّن بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَاسْتَكْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِين.
      بگو: چه میکنید اگر قرآن از جانب خدا باشد و شما بدان ایمان نیاورید؟ یکی از بنی اسرائیل بدان که “مثل” آن بود شهادت داد، پس ایمان آورد، درحالی که شما گردنکشی میکنید. خداوند مردم ستمکار را هدایت نمیکند.
      محمد در آیه اول از مشرکین میخواهد که کتابی بیاورند که مانند قرآن و یا تورات باشد، این نشان میدهد این دو را مشابه میداند، و در آیه بعدی نیز دقیقا از کلمه “مثل” استفاده کرده که بسیاری از مترجمان قرآن آنرا مخصوصا نادیده گرفته اند تا این خطای الهی مشخص نشود ولی در متن عربی کلمه “مثل” کاملا وجود دارد و خداوند میگوید قرآن “مثل” تورات است! و طبق قوانین منطقی صفت مثل بودن و شبیه بودن متقارن است یعنی اگر قرآن مثل تورات است میتوان نتیجه منطقی گرفت که تورات نیز مثل قرآن است، پس بنابر این الله گیج خودش در قرآن اشاره میکند به کتابی که مثل قرآن است و وجود دارد! بنابر این دیگر لازم نیست کافران کتابی مثل قرآن بیاورند، قرآن با این تناقض مشخص که در قرآن بسیار یافت میشود خودش حرف خودش را رد میکند و ادعای خودرش را باطل میکند، تبارک الله احسن الخالقین واقعا! و جالب است که توراتی که محمد بدست داشته است همان توراتی است که امروز وجود دارد و این کتاب کاملا نوشته بشر است.
      همچنین میتوان استدلال کرد که بسیاری از آیات قرآن با “یقولون” و “قال” شروع میشود، این آیات در واقع از شخص یا اشخاصی نقل قول میکنند، یعنی حرفهای یک عده انسان و یا فرشته در قرآن بدون واسطه نقل قول شده است، پرسش این است که این آیات را چه کسی سروده است؟ قطعاً نه محمد این آیات را سروده است نه الله (دوست خیالی محمد)، بلکه اینها جملاتی هستند که اشخاصی غیر از محمد و الله آنها را ساخته اند و جملات آنها نه تنها مثل قرآن است بلکه خود قرآن است و به آن راه یافته است! لذا بازهم قرآن خود را نقض میکند و نشان میدهد که این ادعای قرآن از چه پایه منطقی ضعیفی برخوردار است، یعنی قرآن آیاتی دارد که مربوط به محمد نیستند، برخی از آنها حتی مربوط به کفار هستند و از لحاظ کیفیت و ارزش حتماً باید همسطح سروده های محمد باشند که در قرآن آمده اند! بازهم نتیجه آنکه نیازی نیست کافران سوره ای مثل قرآن بیاورند، قرآن خود این کار را از پیش انجام داده است.
      مسلمانان ادعا میکنند که قرآن از ادبیات بسیار زیبا و درخشانی استفاه کرده است که خوب همه دین داران چنین حرفهایی را راجع به آثاری که آنها را الهی میدانند مانند کتاب اقدس بهایی ها و انجیل و تورات و… میکنند، اما بعید میدانم هیچ کدام یک از این کتابها به زیبایی یک فصل از کتابهای درخشانی مثل کتاب “چنین گفت زرتشت نیچه” یا “کمدی الهی” دانته یا “رباعیات خیام” برسند. یا حاوی مطالب بدرد بخور(!) و کلیدی (!) ای مثل رساله حضرت امام (!) باشند. آیا واقعا داستانهای مسخره قرآن که از سایر کتابهای سامی بويژه تورات دزدی ادبی شده اند را میتوان با داستانهای زیبا و پر عمقی همچون داستانهای مولوی یا از لحاظ سبک نگارشی و زیبایی های ادبی با آثار داستانی زنده یاد صادق هدایت حتی مقایسه کرد؟ امروز هزاران هزار کتاب بسیار زیباتر و ارزنده تر از قرآن در همه جای دنیا چاپ میشود! در واقع خود داستانهای قرآن نیز از داستانهای ساخت بشر کپی برداری شده اند، مثلا داستان نوح از حماسه گیلگمش دزدی ادبی شده است.

      اما با فرض اینکه قرآن بسیار بسیار زیبا نوشته شده باشد بازهم این دلیل نمیشود که قرآن نوشته “درست” ی باشد و یا از طرف خدا آمده باشد! این ادعای غیر منطقی و کاملا غلط است، این سفسطه قرآن شبیه این ادعا است:
      ملکه الیزابت زیباترین زن دنیا است!
      اگر باور ندارید، زنی مثل ملکه الیزابت معرفی کنید!
      اگر نمیتوانید پس قبول کنید هرچه ملکه الیزابت میگوید درست است!
      بنابر این زیبایی (اگر فرض کنیم در قرآن وجود دارد) به هیچ عنوان دلیل بر “درستی” مطالب نمیشود، مطالب بسیار غلطی را میتوان بسیار زیبا بیان کرد، این ادعای مسلمانان مثل بقیه ادعاهایشان در مورد باورهای دینیشان کاملا خالی از ارزش است.
      شایان ذکر است که ادعای مسلمانان مبنی بر اینکه قرآن آنقدر زیبا و آهنگین سروده شده بود که در زمان محمد همگان تحت تاثیر آن قرار میگرفتند نیز ادعای پوچ و خالی از واقعیت است، در واقع خود قرآن این حرف را رد میکند (بارها گفته ایم بهترین کتابی که تابحال علیه اسلام نوشته شده است خود قرآن است)، در سوره سوره انفال آیه ۳۱ آمده است،

      الانفال آیه ۳۱
      وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُواْ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاء لَقُلْنَا مِثْلَ هَـذَا إِنْ هَـذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأوَّلِينَ.
      چون آيات ما بر آنها خوانده شد ، گفتند : شنيديم و اگر بخواهيم همانند، آن می گوييم ، اين چيزی جز افسانه های پيشينيان نيست.

      و علی دشتی در کتاب بيست و سه سال در پانویس برگ ۸۳ ام مینویسد، این جمله را نضر بن حارث گفته است که در جنگ بدر اسیر شد و پیغمبر امر کرد به خاطر همین اعتراض و بیان این مطلب علی بن ابی طالب اورا گردن بزند. این آیه نشان میدهد خود اعراب آن دوران هم همین حرف امروز مارا به پیامبر اسلام میزدند و پیامبر هم عکس العمل کاملا مشابهی با آنچه اسلامگرایان بیابانی با مخالفان خود میکنند انجام داده است. اگر قرآن آنقدر که مسلمانان ادعا میکنند در ادبیات عرب درخشان بود هرگز اعراب آن دوران که با سازنده این آیات روبرو میشدند آنقدر جنگ و ستیز نمیکردند. این درحالی است که افرادی مانند نضر بن حارث نه تنها قرآن را از لحاظ ادبی و معنوی ضعیف میدانستند و خوب میدانستند که اینها تنها داستانهای اساطیری سامی است بلکه در مقابل آن داستانهای ایرانی را مطرح میکردند و در رقابت با قرآن از آنها سود میجسته است، این واقعیت در کتابهای تاریخی از جمله سیره ابن هشام اینگونه آورده شده است:
      سیرت رسول الله جلد دوم صفحه ۵۸۳
      و از جمله اسیران (جنگ بدر) که گرفته بودند، دو تن در راه صحابه ایشان را بکشتند و باقی به مدینه آوردند. و از آن دو تن یکی نضر بن الحارث بود که همیشه سید (پیامبر)، علیه السلام، رنجاندی و معارضه نمودی با وی در قرآن، در مقابل قصص انبیا، علیه السلام، قصه رستم و اسفندیار و ملوک عجم با قریش گفتی و حکایت کردی. چون به وادی صفراء رسیدند، سید علیه السلام بفرمود تا وی را بکشتند. و گویند که هم مرتضی علی، کرم الله وجهه، او را بکشت. و این عقبه خبیثی بود از خبیثان اهل شرک و پیوسته در مکه سید علیه السلام را رنجانیدی و در حق مسلمانان خبثها کردی. و چون سید علیه السلام، بفرمود تا وی را بکشند، گفت: یا محمد عیال و فرزندان من به کی باز میگذاری؟ سید علیه السلام جواب داد، به آتش دوزخ.
      از این ماجرای تلخ گذشته در چند جای دیگر قرآن نیز این عکس العمل مردم نسبت به قرآن آورده شده است، و این نشان میدهد که اعراب آن دوران خوب میدانستند قرآن جز افسانه نیست، اما مسلمانان امروز این را نمیفهمند.
      سوره الانعام آیه ۲۵
      وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا حَتَّى إِذَا جَآؤُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَآ إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ.
      بعضی از آنها به سخن تو گوش می دهند ولی ما بر دلهايشان پرده ها، افکنده ايم تا آن را درنيابند و گوشهايشان را سنگين کرده ايم و هر معجزه ای را که بنگرند بدان ايمان نمی آورند و چون نزد تو آيند ، با تو به مجادله پردازند کافران می گويند که اينها چيزی جز اساطير پيشينيان نيست.
      سوره النحل آیه ۲۴
      وَإِذَا قِيلَ لَهُم مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُواْ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ
      چون به آنها گفته شود : پروردگارتان چه چيز نازل کرده است ? گويند :، افسانه های گذشتگان.

      سوره المؤمنون آیه ۸۳
      لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هَذَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ.
      به ما و پدرانمان نيز پيش از اين چنين وعده هايی داده شده بود اينهاچيزی جز افسانه های پيشينيان نيست.

      اما از تمام اینها که گذشته فرض کنیم هیچ انسانی قدرت ساختن کتاب و یا سوره و آیه ای همچون قرآن را نداشته باشد، آیا این بدان معنی است که قرآن زائیده فکر بشری و نوشته دست انسانها و ناشی از علم آنها نیست، و قطعاً باید از آسمان به زمین آمده باشد؟ هرگز! بسیاری از کارها هستند که تنها یکبار انسانها میتوانند آنها را انجام دهند. بعنوان مثال اگر تمام انسانهای روی زمین و اجنه و فرشتگان و خود الله هم تلاش کنند و مغزهایشان را روی هم بگذارند نمیتوانند جاذبه زمین را “برای اولین” بار کشف کنند، زیرا نیوتون قبلاً اینکار را کرده است. بنابر این طبق استدلالی که قرآن میکند، لابد باید نتیجه گرفت که چون کشف نیروی جاذبه زمین “برای اولین بار” از زمانیکه نیوتون برای اولین بار آنرا کشف کرده است دیگر از دست هیچ انسان، جن، فرشته و حتی خدایی بر نمی آید پس باید کشفی الهی باشد. یا بعنوان مثال اگر تمام مسلمانان و مسیحیان و یهودیان و بهائیان و اجنه و فرشته ها و تمام جانوران متافیزیکی دیگر جمع شوند نمیتوانند آدرس تارنمای زندیق را برای خود به ثبت برسانند، زیرا اینکار قبلا توسط گردانندگان این تارنما انجام شده است. لذا بر اساس استدلال قرآن باید نتیجه گرفت که خداوند نام تارنمای زندیق را ثبت کرده است زیرا تکرار اینکار از دست هیچ بشری بر نمی آید. همچنین آیا میتوان ادعا کرد که تخت جمشید را خداوند درست کرده است؟ زیرا هیچ انسانی قادر نیست مکانی مثل تخت جمشید درست کند، یا حتی ستونی مثل یکی از ستونهای تخت جمشید درست کند. زیرا تخت جمشید در حال حاضر وجود دارد و مکانی که تخت جمشید اشغال کرده است منحصر به تخت جمشید و است و اگر کسی بنایی دقیقاً مثل تخت جمشید درست کند باید آنرا دقیقاً در جایی که اکنون تخت جمشید است قرار دارد، قرار دهد تا بتواند بنایی کاملاً مثل تخت جمشید درست کرده باشد، زیرا از ویژگیهای تخت جمشید قطعاً موقعیت جغرافیایی آن است؛ لذا اساساً ساختن بنایی مثل تخت جمشید محال است. نتیجه آنکه بسیاری از کارها را انسانها تنها یکبار میتوانند انجام دهند و با فرض اینکه کسی نتواند آنکار را دوباره انجام دهد یا همانند آن کار را دوباره انجام دهد هرگز نمیتوان نتیجه گرفت که آنکار نشدنی است و از دست انسان بر نمی آید بنابر این باید حتماً منبعی غیر انسانی آنرا انجام داده باشد و خدا فاعل آنکار است. براستیکه از همین استدلالهای غلط و بسیار ابتدایی و کودکانه قرآنی میتوان نتیجه گرفت که نگارنده یا نگارندگان آن با استدلال و دلیل و برهان چندان میانه خوبی نداشته اند؛ قطعاً اگر خدایی وجود داشت و کتابی مینوشن چنین استدلالهای غلطی در آن یافت نمیشد.

      • با عرض نا سلام حضور کسی که اسم خودشو بی خدا ی زمان گذاشته
        البته ازاین دست نا آدما که فکرمی کنن فقط خودشون می فهمن ودیگران یه مشت نفهم وعقب افتاده هستن زیاد دیدم ولی اعتماد به نفس این یکی نوبره…
        اول به خاطر اعتماد به نفست بهت نا تبریک میگم وبعد جواب بعضی سوالاتت…
        1.اگرخداروقبول نداری خیلی ساده است. برهان(اگرنمی دونی برهان چیه میگم:مطلبی است که با مقدمات یقینی فلسفی طرح میشه که نتیجه اش هم یقینی خواهد بود…)های زیادی برای اثبات خداوجود داره.شکی ندارم که اونها رومطالعه نکردی وشکی هم ندارم که زیاد اهل مطالعه نیستی.بماند.
        یکی ازاین برهانها که به فراخورفهم جناب ناعالی طرح میکنم برهان علیت هست:این مطلب رو عقل هرعاقل یاناعاقلی درک میکنه که هرپدیده ای علتی داره یعنی وجود اتفاق محاله.برای رد این مطلب فقط یه مثال بزن که اتفاق باشه بعد کل برهان زیرسوال میره…
        وقتی به پدیده ها نگاه میکنی هرچه اون پدیده پیچیده ترباشه علت پدید آورنده هم پیچیده تر خواهد بود چراکه یک انسان بی استعداد هرگز نمیتونه خالق ومبدع پدیده ای شگرف باشه …درمورد جهان خلقت هم همین مطلب صدق میکنه… تااینجا رو اگه فهمیدی لایک بزن تابقیشو برات بگم…اگرهم نفهمیدی بگو تا برات توضیح بدم
        فقط کافیه کمی فکرکنی…اثبات خدا خیلی دلیل نمیخواد…عدم وجودش دلیل تراشیدن میخواد”افی الله شک فاطرالسموات والارض”؟

  18. سلام . خیلی جالب بود … ممنووون از پست خوبتون :)

  19. سوالات بی مورد .. بحث های بی مورد . اطلاعاتی کم …

  20. بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و هو خير الناصر و معين

    با درود و سلام به همه دوستان بزرگوار كه نهايت خويشتنداري را به خرج دادين و صحبتهاي مضحك و بي اساس بي خداي زمان رو گوش دادين و عذرخواهي مي كنم بخاطر قضاوت غلطي كه من در نظر قبلي ام نسبت به ايشون داشتم . اين شخص نه تنها متفكر و صاحبنظر نيست بلكه با يه تيزي خاص فقط خواسته خودي نشون بده و بگه منم هستم و چيزي حاليمه . نه دوست عزيز ،‌ حرفاي شما آنقدر بي مغز و بي اساسه كه من به هيچ وجهي حاضر نيستم به خاطرشون وقت عزيز خودمو و دوستانمو تلف كنم . ( البته به جاش تشريح مي كنم )
    من براي گفته هام دليل دارم . كتابايي كه شما خوندين و اين قدر سطحي و بي تفكر اونا رو قبول كردين ،‌ پيش علما نه تنها هيچ اعتباري ندارند بلكه تاريخ مصرفشون هم گذشته . آيات شيطاني و بيست و سه سال و شجاع الدين شفا و كسروي و …… خيلي وقته حاصل تفكرات چه كسي و كساني بوده و هدفشون هم مشخصه . دوست بي مطالعه ،‌حالا شما برو يك كم در مورد بيوگرافي اين اشخاصي كه خودتو عبدشون كردي مطالعه كن ببين اينا كي بودند و از كجا ريشه گرفتند و تو كدوم مدرسه درس خوندند و از كجا تأمين مي شدند .
    تك تك شون . اين اربابان شما خيلي وقت پيش از اينكه شما وجودتون تجسم پيدا كنه ، تو فكر برانداختن و تحريف اسلام بودند . همون سياست اسلام ستيزي كه از زمان بني اميه شروع به رشد كرد الان رسيده دست مزدوراني مثل شما . تو كه پيش امثال عبدالوهاب و مستر همفر (لعنت الله عليهم ) عددي نيستي كه بخواي اظهار نظر كني فقط حرفاي شجاءالدين شفا و كسروي و …. رو داري بلغور مي كني و هيچ نظري از خودت نداري . تا حالا فقط دعوتت كردم كه بري مطالعه كني ،‌هنوز برات دليل نياوردم . و اما دلائل :
    1- شما خيلي زود موضعتون رو مشخص كردين و معلومه بي خدا نيستين بلكه اسلام ستيزين . شما اولين نيستين و مطمئنا آخرين هم نخواهين بود و اينو تاريخ نشون داده . الان ، تو دنياي امروزي چرا اسلام ستيزي علني شده و خيليا سعي دارن به روشهاي مختلف با اون مقابله كنن و در مقابل چنين برخوردي با ساير اديان و مذاهب نمي شه ؟ خيلي ساده س . چون محتواي اديان قبلي خيلي وقته كه دگرگونه و دستكاري شده و همه آياتش به نفع فراماسونهاي پشت پرده تبديل گرديده . اما اسلام به دوام خود باقيه و آنقدر مطالب دنيوي و معنوي و پربار داره كه تلاش مذبوحانه اربابان شما فقط تونسته شما و تعدادي مثل شما رو نسبت به اون بدبين و معاند كنه و الا اونا خوب مي دونن با چه مكتبي مقابله مي كنن و خوب مي دونن كه چه خطري براي ادامه حيات زندگي ننگينشون داره . مغز متفكر اسلام ستيزي هيچوقت خودش مستقيما وارد عمل نمي شه . كساني مثل احمد كسروي ،‌شفا ، سلمان رشدي و … رو انتخاب مي كنه كه اولا مسلمان باشن ثانيا آنقدر سخيف و كم عقل باشند كه بشه ازشون برضد اعتقادشون استفاده كرد . همه اينا به نوعي از اسلام ضربه خوردند كه در صف كفر ايستادند .
    2- ما نه تنها مسلمان شيعه بلكه مهدوي هستيم . اربابان شما هم همينطور . مسلمان نيستند اما به نوعي مهدوي هستن . چرا ؟ شرح ميدم . صهيونيست جهاني و دشمن درجه ۱ اسلام از من مسلمان شيعه ، شيعه تره . مي دوني چرا ؟ مسلماً نمي دوني . چون اونا سالهاي مديدي س كه خودشون رو براي آرماگدون و نبرد نهايي آماده مي كنن . شيعه هستن چون خيلي بيشتر از من و تو ايراني به وجود ،‌لزوم وجود و قريب بودن ظهورش معتقدند و تمام قواشون رو براي چنين روزي تجميع مي كنن .
    3- و اما قرآن ؛ من بازم ميگم علم من و تو ، وسعش به اونجا نمي رسه كه در مورد قرآن نظر بده اما من با اين علم ناقص ام چند برهان مي آرم كه مشخص كنه قرآن يه كار فوق بشري و الهي ست . گفتي حافظ قرآني ،‌منم آيه اش رو آوردم كه در مورد حافظاني مثل شما قرآن چه مي فرمايد . اولا شما هيچ جواب قانع كننده اي به نظر قبلي من ندادين و خواهش مي كنم دوستان عزيز ديگر در اين مورد اظهار نظر كنن . آيه نه مثال مي آرم . شما ۱۰۰ تا كتاب ۱۰۰۰ صفحه اي رو مي تونين تو يه سي دي جا بدين و راحت بذارين تو جيب كتتون . اما اين مطالبي كه همراه شماست چه سودي مي تونه براتون داشته باشه ؟
    4- عزيز من ،‌علم بايد همراه تفكر باشه نه اينكه چون شما از اسلام رنجيدين و شفا و كسروي و رشدي اومدن بر خلاف اون حرف زدن پس حرف اونا برحقه . خدا مي فرمايد : كتابي مثل اين بياريد اگه مي تونيد . شما تا چه عمقي از ژرفاي لاتناهي قرآن تونستين فرو برين . قرآن و تعاليم اخلاقي ، قرآن و درس زندگي ، قرآن و تجارت ،‌قرآن و فلسفه ،‌قرآن و رياضي ، قرآن و اعجاز بي نظيرش ، قرآن و خبر از آيندش . و الا لفظ قرآن كه منظور نظر خدا نبوده . همين اعجازي كه تو كلمه كلمه و حرف حرف قرآن هست منظور نظر بوده كه هميشه از چشم كور بدخواهان مكتوم خواهد بود چون وعده الهي ست و بر دلهايشان قفل نهاده شده . حافظ قرآن عزيز ! تا حالا سوره روم رو خوندي ؟ در مورد خبر از آيندش چي ميگي ؟ من با تمام وجود اعلام ميكنم حتي تو قرآن سال ظهور مهدي (عج) و نابودي صهيونيسم جهاني و اسرائيل هم به وضوح آمده ، تمام وعده هاي الهي داره تحقق پيدا مي كنه ، منظور خدا از آوردن كتابي مثل قرآن اشاره به تمام جوانب و لطايف ست نه جنبه ظاهري و لفظي گرچه لفظ قرآن هم اعجازي ديگرست كه از چشم نامحرماني مثل شما پوشيده است .قرآني كه ۱۴۰۰ سال پيش نازل شده ، در مورد اشعه ايكس و ژنتيك و وراثت و طبابت و جغرافيا و فضا و همه علومي كه پس از ۱۴ قرن بشر تونسته به اونا دست پيدا كنه ، صحبت كرده .تو حافظ قرآني اما تا حالا فهميدي معناي ” رب المغربين و رب المشرقين ” چيه ؟ تا حالا معناي ” نار موقده * في عمد ممدده ” رو فهميدي ؟ رو چه حسابي اين كتاب رو با اين همه اعجاز زميني ميخوني ؟ چون دركش نمي كني ؟ چون سطحي نگري ؟ چون اهل تفكر نيستي و فقط طوطي وار مطالعه مي كني؟ حافظ قرآني اما مي دوني كه ۳۰۹ سال موندن اصحاب كهف تو قرآن هست اما امثال تو نمي تونن اونو پيدا كنن ؟
    5- يك انسان رشد يافته و در حال رشد از نظر فكري ، در مرتبه اوا انونيه كه اخلاق رو در هر دين و مكتبي كه هست مدنظر داشته باشه . اسلام درست يا غلط ، راستين يا دروغين ، يك و نيم مليارد نفر پيرو داره و به همه پيروانش دستور داده كه داراي اخلاق نيك و پسنديده باشن و نشانه هر مسلماني در وهله اول خلق حسنه اونه . تموم بچه هايي كه در مورد پست آهنگر سعيد نظر دادن يا در مورد نظرات كفرآميز شما چيزي گفتند با اينكه حرفاي شما مغاير با اصول فكري و اعتقادات اونا بوده باز جانب ادب و احترام را نگه داشته و هيچ توهيني به شما و اعتقاداتتون نكردند گرچه من مي دونم سن بعضي از اونا حتي به ۲۵ هم نرسيده . با اين حال شما به خداي يك و نيم مليارد نفر بي محابا و گستاخانه توهين مي كنين . شما به پيامبر و امامان شيعيان كه مورد احترام پيروانشان هستند توهين مي كنيد . اينه اون تفكري كه از اون دم مي زدي ؟ اينه اون مطالعه اي كه همه رو به اون دعوت مي كردي ؟ راه تو ، ‌هدف تو ، منش تو ، كردار تو و ادب ات همه چي رو مشخص مي كنه . نياز به هيچ توصيفي نيست .
    6- در پايان فقط برات دعا مي كنم . كه بتوني راهتو تو زندگي پيدا كني . خدا هنوز از تو نا اميد نشده . باز هم بيشتر فكر كن . باز هم مطالعه كن . با ديگران مشورت كن . خودتو عقل كل ندون . هيچكس كامل نيست . انسان ممكن الخطاست .
    اميدوار كننده ترين آيه قرآن اينه : بگو : اي كساني كه به خودتون بد كردين ،‌از رحمت خدا غافل نشين . خدا همه گناهانتون رو مي بخشه . آره ،‌خدا اين حرفو زده . تو هم مي توني برگردي . با حرف من نه ،‌با تفكر خودت . در مورد بيوگرافي نويسندگان كتابايي كه بهشون اشاره كردي بيشتر تحقيق كن . همه اونا دست پرورده انگليس بودند .
    … و الله لايهدي القوم الظالمين . خدا ظالمان را هدايت نمي كند . ( ظلم به نفس )

    sisman57@yahoo.com

  21. سلام
    مطلب خوبی بود . البته نظرات هم جالب بود . در قرن ۲۱ ام با این همه پیشرفت و سرعت دگرگونی بعضی ها هنوز با فلسفه بافی و سوالات خنده دار مشغول بحث هایی هستند که قرن ها پیش حل شده اون هم وجود خدا . نمی دونم اگه ما بیایم همه چیز رو نفی کنیم مثلا یم شیم روشنفکر یا پیشرو ولی چون بقیه اکثرا به یه چیزی اعتقاد دارند ممکنه بر عکس باشه مثلا . البته اعتقاد هر کسی برای خودش محترم . قبر هر کسی جداست و هیچ کسو تو قبر اون یکی نمی گذارن .
    “سوال همه خدا پرست ها بر این است که اگر خدا نیست پس این آسمان و زمین و ….. از کجا آمده است!!!؟؟؟؟
    دانشمندان دنیا و حتی از ایران ۲ دانشمد هم انجا حضور داشتند به ذره ای دست یافته اند که با نزدیک شدن با ذرات دیگر باعث بوجود آمدن جرم می شوند.
    یعنی این ذره باعث بوجود آمدن ذرات دیگر و این رو هم باید بدانید که ذراتی که جرم دارند می توانند ذرات دیگری را تشکیل دهند.”
    به نظر شما این یه ذره چقد می تونه هوشمند باشه که جهان به این عظمت رو بوجود بیاره
    اون ذره از کجا متوجه میشه نظم یعنی چی وقتی خیلی از ما آدم های هوشمند درک درستی از نظم نداریم. آتئی*س*ت یا آگنوس*ت*یک بودن و متفاوت بودن مهم نیست مهم فک کردنه . البته فکر انسان هم حدی داره . حتی رویاهای شما اون طور که به نظر می رسه نامحدود نیستند .
    «ما آیات و نشانه‌های خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان روشن می‌کنیم تا برآن‌ها آشکار شود که او حق است، آیا پروردگارت، خود دلیل و گواه کامل و کافی بر هر چیزی نیست؟»
    اثبات بدیهیات معمولا خیلی سخت تره ؟ مثل اینکه یکی ازتون بپرسه تو چرا وجود داری ؟ حالا با برهان و علت بیا جوابشو بده
    اصلا همین که شما دنبال برهان و علتی خودش نشونه وجود خداست . مثل ما مثل کسی که رفته بود توی جنگل تا جنگلو ببینه . وقتی برگشت دیدن خیلی گرفته و ناراحته . علتشو پرسیدن گفت : رفته بودم جنگلو ببینم ولی شاخ و برگ درختا نذاشت !

  22. دوست عزیز من از امروز وبلاگم رو بستم دیگه نظری واسه اون وبلاگ نذارید و کاری داشتید ای دیم هستش

  23. به نام او که نامش درمان دلهای خسته

    و یادش شفای قلبهای شکسته

    ومعرفتش،معراج عارفان است.

    ای خدا!

    تنهایاد توست که در پریشان حالی و درماندگی

    آرامش وصف ناپذیری بر جانم حکمفرما میسازد.

    ای خدا!

    تنها یاد توست که

    وقتی پاهایم در راه پیمودن جاده زندگی سست میشود

    آنها را قدرت میبخشد و گامهایم را استوار میسازد.

    ای خدا!

    تنها یاد توست که در هنگام تنهایی و در سکوت شب

    روح و روانم را نوازش میدهد

    و دل و جانم را لبریز از عشق و محبت و امید میسازد.

    ای محبوب دلها!ای تنها مونس عاشقان!

    تنها یاد توست که تکیه گاهی مطمئن در زندگی من است.ا

    ای خدای بند نواز!

    تورا سپاسگذارم که مرا از وادی حیرت و گمراهی نجات دادی

    و به راه سعادت رهنمون شدی…
    _____________________________________________
    بیشتر از یک ساعته فقط دارم کامنت ها رو می خونم و بالا پایینشون می کنم.
    ممنونم از آقای خاتمی به خاطر پاسخ های زیباشون…
    بعد از خوندن کامنت های بی خدای زمان واقعا احساس سرگیجه و سردرد گرفته بودم!
    خدایا اهدنا الصراط المستقیم…
    خدایا من رو آنی از خودت دور نکن…
    جاده لغزنده است…
    اعوذباالله من الشیطان الرجیم…
    نمی دونم باید چی بگم…

  24. درود بر همه
    من در سخنانم به هيچ كسي توهين نكردم
    من اسلام ستيز نيستم
    من با تمامي اديان مشكل دارم
    با همه ادياني كه خون مردم را براي جلا دادن كاخ هاي خود توي شيشه كردن مشكل دارم
    آقاي خاتمي با خدا
    من كتاب هاي زيادي خوندم
    ولي به هيچ عنوان نويسنده هاي كتاب ها براي الگو نبوده و نيستند.
    من حرف هاي آنها خوانده ام و روي آنها فكر كرده ام
    چطور به سخنان محمد در كتابش قرآن چطور به سخنان علي در نهج البلاغه و سخنان ديگران گوش فرا داده ام به سخنان “شجاءالدین شفا و کسروی و ….” گوش فرا داده ام و در ذهن خود دنبال علت و معلولي گشتم و جواب آني شده است كه در پست هاي قبلي گفته ام
    شما مسلمانان به همه افرادي كه به غير از دين شما باور دارند و يا اصلا باوري ندارند لطف داريد.
    شما از خداي خود مي خواهيد كه ما را به راه راست هدايت كند و خداي شما به شما امر كرده است كه هر كجا كافري ديديد خونش را بريزيد.
    شما چرا به سخنان خداي خود گوش فرا نمي دهيد؟
    آقاي خاتمي عزيز نمي دانم چه كسي هستي و چه كاره اي؟
    نمي دانم شما هم از آن جمله افراد هستي كه با بالاي منبر رفتن و شيره ماليدن بر سر مردم كم فهم پول مي گيري يا نه؟
    ولي اين را خوب مي دانم كه كاملا نفهم تشريف داريد
    من ديگر وقت خودم رو با هدايت كردن شما تلف نمي كنم
    ولي باز از همه عزيزاني كه اين پست ها را دنبال كردند استدعا دارم كمي در خصوص دينتان تحقيق كنيد و در باره چيز هايي كه خوانده ايد فكر كنيد.
    نا سلامتي شما اشرف مخلوقات هستيد
    باز هم ميگم دوستتان دارم حتي بيشتر از خدا
    راستي يك جمله از وبلاگ يك دوست كه تازه با هاش آشنا شدم :
    “سخت ترین مرحله در درمان و ترک بیشعوری، همان مرحله نخست است؛
    یعنی پذیرفتن بیشعور بودن طرف مقابل”

    يا نــــــــــــــــا حــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق

  25. بی خدای عزیز امیدوارم بازهم به اینجاسربزنی!آن خدایی که توقبول نداری وحاضربه پرستشش نیستی من هم قبولش ندارم!بله قبولش ندارم خدایی راکه برسر بودن ونبودنش بحث میشود!خدایی که به قدری کوچک است که..من خدای بی نهایت راپرستش میکنم خدایی که نمیشودکه نباشد!بی نهایت یعنی نبود نهایت پس چطورمیشود خود بی نهایت هم نباشد؟اما جمله ای هم دارم برای ”یا ایهاالذین ءامنو ها”:ای کسانی که ایمان آورده اید شما خدا نیستید!

  26. با سلام و عرض ادب و احترام
    خواهر يا برادر عزيز ” بي خداي زمان ” ،‌ نهايتاً از شما تشكر مي كنم كه باعث تنوير اذهان عمومي (حداقل در سطح وبلاگ ) شدين . اما گفتن چند نكته خالي از لطف نيست .
    همونطور كه استحضار داريد اينجانب نه از اسم مستعار استفاده كردم و نه واهمه اي از درج اسم واقعيم دارم .
    نه جيره خور دولتم نه وبال گردن ملت . يه فرد عادي عادي كه شما به اشتباه منو منتسب به جايي مي كنين …..
    شايد براتون سوال باشه كه چرا من در صدد جوابگويي به شبهات مطروحه شما بودم . دليل اش روشنه . مخاطبين اصلي اين سايت ،‌جوانها هستند و شايد داراي تجربه كم . احساس كردم شايد شبهاتي كه شما به نيابت از شجاع الدين شفا و كسروي و دشتي و رشدي مطرح كردين ذهنيت اين عزيزان متدين و متفكر رو مغشوش كنه . اولش فكر ميكردم داري ذهن بچه ها رو به چالش مي كشي بعداً فهميدم هيچي از خودت نداري و فقط داري قصه ميگي اونم از رو كتاب ! بخاطر همين جوابهايي كه به ذهن ام خطور ميكرد رو با اين علم ناقص ام برات نوشتم كه عزيزانم ببينند اين تازه به دوران رسيده كه اداي ملحدا رو در مي آره هيچ حرفي در برابر استدلال يه نفر عادي نداره چه برسه به علما . قصد جسارت و توهين ندارم . واقعيت همينه . بذار ديگران قضاوت كنند در مورد :
    1- بشماريد شما در همين نظر قبلي تون چند بار از كلمه ” من ” استفاده كرديد ؟
    عزيز دل ، منيت نشانه كبر شيطانيه . اين قدر دم از منيت نزن .
    2- در نظرات قبلي تون چند بار به معبود و فرستاده اش جسارت كردي ؟ مطمئنا چيزي يادت نمي آد اما بشمار.
    3- كدوم يك از بچه هاي اينجا به شما توهين نموده اند ؟
    4- شما چقدر جوابگو بوديد ؟ به كدوم سوال جواب داديد ؟ سوال كردم در مورد خبر از آينده قرآن ، در مورد اعجازش در مورد پزشكي، تجارت ،‌خانواده ، صنعت و …. چرا جوابي نداشتي بدي ؟
    چون شفا و كسروي و دشتي هيچ جوابي نداشتند . درسته ؟
    بايد حتما اسم چيزي رو به انگليسي بگن تا شما بعنوان علم قبولش كنين ؟ مثلا بگن : اشعه ايكس . حالا ۱۴۰۰ سال پيش قرآن گفته : ” نار موقده في عمد ممدده ” براتون به عنوان حافظ قرآن معنايي نداره ؟
    بايد يه دانشمند اروپايي بگه زمين كرويه تا شما قبول كنين در حالي كه قرآن همين رو گفته بوده . رب المغربين و رب المغربين . حافظ قرآن عزيز ،‌ تو پس چطور قرآن رو حفظ كردي كه اينا رو نمي دوني ؟ طوطي وار ؟!
    مي دوني چرا ۱۴۰۰ سال قبل طلا براي مرد حرام شده ؟
    مي دوني چرا فقط بر خاك و سنگ سجده مي كنن ؟
    در مورد آيه قرآني كه ميگه : زنان ناشزه رو بزنيد ،‌ پيشنهاد ميكنم كتاب ” آنچه مردان بايد بدانند از دكتر باربارا دي آنجليس رو مطالعه كنين بعد نتيجه گيري كنين .
    محكمات و مشابهات قرآن رو اشتباه نگيريد . حافظ قرآن عزيز ، تفسير و معناي يك آيه باتوجه به آيات قبل و بعدش امكانپذيره . حتما اينم مي دونستي ؟
    شما ميگين بايد علم يه چيزي رو ثابت كنه بعد من بهش اعتقاد پيدا كنم در حالي كه هر آنچه كشف ميشه دقيقاً مطابق با تعاليم قرآنه . شما يه نمونه ضد اينو مثال بزنيد .
    5- با اينكه كل نظرات در اين سايت ثبت و ضبط شده باز با همه گستاخي ادعا داري ” من به كسي توهين نكردم ”
    اصلا ما يه موجود خيالي رو مي پرستيم ( منظور از ما ۱/۵ مليارد نفر مسلمانه ) شما طبق كدوم اصول اخلاقي به معبود ما با لحن ” گيج ” توهين و جسارت مي كنين ؟ يادت باشه حافظه ما خيلي هم ضعيف نيست!
    6- يادت باشه ، بيشتر ، هدف ما روشن كردن موضوع براي دوستان عزيز بوده و الا نظرات و عقايد شما پشيزي براي ما ارزش نداره كه مستلزم صرف وقت باشه . يادت باشه ما طرفدار آزادي بيان انديشه ايم و اينجا دادگاه تفتيش عقايد نيست ! ( محض اطلاع )

    شايد قبلا ارزشمند بوديد به دليل طرز نگاه متفاوت و به چالش كشيدن ذهن ،‌اما با فرار مذبوحانه تون از پاسخگويي به سوالات ، تبديل به يه مهره سوخته و منفعل شدين . يعني دستت رو شده اخوي !
    حالا تا هر كجا دوست داري بنويس . حنات رنگ نداره . نشنيدي ميگن : عدو شود سبب خير گر خدا خواهد ؟؟؟

    … و من الله التوفيق

  27. آقا / خانم بي خداي زمان
    ما منتظر پاسخگويي شما هستيم . منتظر اينكه از ايدئولوژي كه مطرح كردي دفاع كني .
    به سوالاتي كه مطرح شده جواب بدي .
    و الا بچه هاي زير ۲۵ سال اينجا همشون بهت خواهند خنديد و تو مجبوري مفتضحانه سكوت كني

  28. سلام بر همه و مدیر وب سایت
    مدتی میشه به این وب سایت سر میزنم و به این قست بیشتر از همه خوشحالم که کسایی هستن که کتاب میخونن
    به خدا ایمان درن و کسانی ایمان ندارن . سوالی به ذهنم رسید آیا کسانی که ایمان دارن منابع یا بهتر بگم کتاب کسانی که ایمان ندارن رو خوندن دارن قضاوت میکنن و یا کسانی که ایمان ندارن منابع کسانی که ایمان دارن رو مطالعه کردن دارن قضاوت میکنن . یه سوال دیگه از کاربری که اسمش آقای خاتمی هست . آقای خاتمی آیا ایمان تو به خدا ایمان پدران شما نیست ؟ آیا پدر شما اگر مسیحی یا هر دینی دیگر و یا اعتقادی به راسیونالیسم (منطق گرایی ) داشت آیا شما همان ایمانی که امروزدم از آن میزنید داشتید ؟ آیا فکر میکنید چند درصد مسلمانان جهان ایمانشان ایمان اجدادی و پدرانشان نیت و از روی اعتقاد عقلی ایمان به معبود دارن ؟ و آیا های دیگری که وجود دارد . و اما در مورد آقای بی خدا زمان من منطق های شما را کم و بیش قبول دارم در مورد اون که چرا جواب سوال آقای خاتمی رو ندادی نشانه ضعف خود شماست نه کسانی که از کتابهای اونا استفاده کردی . سوالی از آقای خاتمی دارم
    1.این طور بگیم خدا برای چی میویه ممنوعه رو در بهشت آفرید ؟ اگر مجاز برای خورن نبود برای چه افرید ؟ اگر برای امتحان انسان آفرید مگر خدا کامل نیست ، مگر نمیدانست که انسان خواهد خورد از ان میده ؟ بهتر بود بدون این همه
    دردسر انسان را به زمین تبعید میکرد
    2. مرگ شیطان را خدا نیافرید ؟ تنها موجودی که از خود اخیار دارد انسان است . پس چه طور شیطان از خدا سرپیچی کرد و به انسان سجده نکرد ؟
    3 . خدا در کتاب قرآن آورده ما انهایی را که نخواهیم هدایت نمیکنیم ؟ مگر این تبعیض نیت ؟ اگر نیاز به هداین نیست پس پیامبر برای چه ؟
    4. اگر خداوند انسان را کامل آفرید برا چه باید انسان را فنا(مرگ) دهد.
    دارند چو ترکیب طبایع آراست از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست
    گر نیک آمد شکسن از بهر چه بود ؟ ور نیک نیامد این صور عیب کراست ؟
    *****************************************************************
    جامی ایت که عقل افرین میزندش صد بوسه به مهر بر جبین میزندش
    این کوزه گر دهر چنین جام لطیف میسازدو باز بر زمین میزندش

    ۵. ……………..

    ۶……………..
    7.و……….
    ..
    ..
    .
    ( جدا از عتقادات به خدا و پیامبر بودن او محمد) فکر کنید یک لحظه :
    آیا کسانی که محمد راقبول دارند انسانیت را زیر پا لح نمیدکنند .
    آیا نمیشناسید کسانی را که از فقر دست به چه کار ها میزنند ولی ما به اسم محمد و خدا چه ها که خرج نمیکنیم
    چشم ها را باید همراه با عقل شوسته شو داد و جور دیگر نباید دید باید جور دیگر عمل کرد .
    من اگر بی احترامی کردم معزرت میخواهم

    • پاسخ به جناب كوزه گر عزيز كه سوالاتي در مورد ايمان از من پرسيده بودند :
      دوست عزيز ،‌ اولاً بحث ايمان و اعتقاد ،‌درسته همسو با هم هستند اما تفاوتهاي اساسي به لحاظ معنوي دارند .
      ممكنه من يا خيلي هاي ديگه اعتقاداتي داشته باشيم اما به آن ايمان نداشته باشيم اما محاله به چيزي ايمان داشته باشيم كه به آن اعتقاد نداريم .
      پس در بحث دين ارثي كه از والدينمان به ما رسيده سعي كنيم از واژه معتقد استفاده كنيم .
      دوماً ،‌كجاي نوشته هام من دم از ايمانم زدم ؟ من از روي آموخته هام و في البداهه از اعتقاداتي كه دارم دفاع كردم .
      سوماً در بحث دين انتخابي ، آيا شما كاملا اشراف داريد كه ما بدون مطالعه مسلمان شديم و در مورد اديان ديگر هيچي نمي دونيم ؟
      اين قدر زود قضاوت نكنيد . به اعتقاد ما ، حتي خدا قبل از مرگ انسان در مورد او قضاوتي نمي كند !
      شايد ما مطالعه كرديم و ديديم اسلام با برنامه سعادت بشري كاملا منطبقه ،‌اونو پذيرفتيم .
      بركت باشد .

  29. به نام بخشنده ی توبه پذیر
    با سلام به همه
    بحث در مورد مسله ایی اونهم به این اهمیت نیاز به زمان زیاد داره و همچنین مباحث باید رودر رو باشه و نه در ترس و خفا.
    چرا که اگه حرفی حقه باید در ملا عام زده بشه حتی اگه مخالف عموم بشه.
    پس پیشنهاد میکنم که دوستانی که مایلند در هر زمان و هر مکان که میخواهند وعده بگیرن تا به صورت حضوری بحث رو انجام بدیم.
    هر بحثی رو باید کارشناسان اون مبحث انجام بدن که اونها هم با معرفت کامل و بی تعصب بحث رو شروع و خاتمه دهند و نه با تعصب و بد دلی.باید مباحثین در مورد مبحث مطالعه کافی داشته و مطالعات خود رو هضم کنن و بعد به معرفت رسیده باشند در اون مورد و با اشراف کامل وارد بحث بشن.و چون من هیچ کدوم ازین موارد رو ندارم پس بسنده میکنم به گفتار بزرگانی که علمشون مورد تایید اکثر مردم هست.
    ببخشید طولانی هست اما خوندنش خالی از لطف نیست.
    براهین اثبات وجود خدا را می توان از جهتی به دو دسته تقسیم نمود، یک دسته از براهین، مخلوقات را واسطۀ استدلال قرار می دهند و با کمک مخلوقات به خداوند می رسند، ولی در دسته دیگر از براهین، مخلوقات واسطۀ اثبات وجود خدا نیستند، بلکه از خود حقیقت هستی و مفهوم هستی به خدا می رسند.

    براهین دسته اول را انّی (براهینی که از معلول به علت رهنمون می شوند) و براهین دسته دوم را لمّی (براهینی که از خود علت به علت رهنمون می شوند) یا شبه انّی خوانده اند.[۱]

    برهانی را که اینک در صدد بررسی آن هستیم؛ یعنی برهان صدیقین از نوع دوم می باشد. برهان صدیقین، برهانی است که برای اثبات حق تعالی از خود ذات حق به ذات حق استدلال می شود و از چیزی غیر از حق تعالی بر ذات او استدلال نمی شود، با توجه به مفهوم واژۀ صدیق، شاید علت نامگذاری این برهان به صدیقین، یکی از موارد زیر باشد:

    ۱٫ انسان های «صدیق» در مقام استشهاد بر ذات حق، از این روش استفاده می کنند.

    ۲٫ این برهان محکم ترین و شریف ترین برهان است.[۲]

    ۳٫ این روش وصول به حق، طریقۀ انبیای صدیق است و روش صدیقین که در مرتبۀ پس از انبیای الاهی قرار دارند، چنین است.

    فلاسفه اسلامی از زمان های گذشته تا کنون تقریرهای متفاوت و گوناگونی از این برهان ارائه کرده اند، که با رعایت اختصار به برخی از مهم ترین آنها اشاره می کنیم:

    ۱٫ برهان صدیقین از نظر ابن سینا

    اصطلاح برهان صدیقین را نخستین بار ابن سینا بر برهان اختصاصی خود برای اثبات وجود خدا اطلاق کرد. او این برهان را در اشارات چنین تقریر می کند: موجود یا واجب الوجود است و یا ممکن الوجود، اگر واجب الوجود است که مطلوب ما ثابت می شود و اگر ممکن الوجود است وجود ممکن برای موجود شدن احتیاج به مرجّح دارد. حال اگر مرجّح ممکن باشد دوباره خود آن احتیاج به مرجّح دیگری دارد و همین طور تا بی نهایت ادامه دارد. و چون دور و تسلسل باطل است، باید به مرجّحی برسیم که دیگر ممکن نباشد، بلکه واجب باشد و این واجب الوجود همان خدا است.[۳]

    ۲٫ تقریر شیخ اشراق از برهان صدیقین

    «هیچ چیزی اقتضای عدم و نیستی خودش را ندارد و الّا اصلاً موجود نمی شد و نورالانوار موجود وحدانی الذات است که در تقرّر ذات و وجودش شرطی نیست و آنچه جز او است تابع او است و چون او را نه شرطی بود و نه ضدی، پس او را مبطل ذاتی نبود، پس وجود او همیشگی و قیوم بالذات است».[۴]

    ۳٫ تقریر برهان صدیقین از دیدگاه قیصری

    قیصری در مقدمه بر فصوص الحکم پنج تقریر برای برهان صدیقین ذکر کرده است یکی از آنها را به عنوان نمونه ذکر می کنیم: حقیقت وجود چیزی زاید بر خودش نیست؛ زیرا اگر حقیقت وجود چیزی غیر از خودش باشد در تحقق و موجود شدن حقیقت مذکور نیاز به وجود و علت موجده خواهد داشت و به این ترتیب تسلسل لازم می آید که باطل است، پس حقیقت وجود غیر از خود وجود نیست، پس این حقیقت واجب به ذات خواهد بود؛ زیرا ذات شیء از خودش قابل انفکاک نیست.[۵]

    ۴٫ تقریر برهان صدیقین از دیدگاه حکیم سبزواری

    «راه محکم تر و کوتاه تر این است که اگر هستی اصالت دارد، ماهیت تابع و نمود هستی است و اصل هستی، مرسل و صرف و طلق است نه محدود و مشوب و مقید. و نیستی نقیض و مقابل هستی است و هیچ مقابلی نقیض و مقابل خود را قبول نمی کند، پس هیچ گاه اصل هستی عدم پذیر نیست، و بالذات عدم را طرد می کند و قابل نیستی نیست که نتیجه اش ضرورت ازلی و وجوب ذاتی حقیقت هستی است».[۶]

    ۵٫ تقریر علامه طباطبایی از برهان صدیقین:

    علامه طباطبائی، در کتاب اصول فلسفه، برهان صدیقین را چنین تقریر می کند:

    «واقعیت هستی که در ثبوت وی هیچ شک نداریم، هرگز نفی نمی پذیرد و نابودی برنمی دارد. به عبارت دیگر، واقعیت هستی بی هیچ قید و شرط، واقعیت هستی است و با هیچ قید و شرطی لاواقعیت نمی شود؛ و چون این جهان و اجزایش این گونه نیستند و نفی پذیر می باشند؛ از این جهت این جهان به یک واقعیت نفی ناپذیر تکیه می کند و با وجود آن است که واقعیت دارد و اگر آن نباشد این جهان و اجزایش هم نخواهند بود، البته نه به این معنا که واقعیت، با اشیا یکی شود و یا در آنها نفوذ یا حلول کند و یا پاره هایی از واقعیت جدا شده و به اشیا بپیوندند، بلکه مانند نور است که اجسام تاریک با آن روشن و بی آن، تاریک اند.[۷]

    خلاصه تقریر علامه چنین می شود: واقعیت مطلقه هرگز زوال پذیر نیست و چیزی که هرگز زوال پذیر نباشد و زوال آن ممتنع بالذات باشد، وجود آن واجب ازلی است، پس اصل واقعیت واجب ازلی خواهد بود، آن گاه واقعیت های زوال پذیر و موجودات محدود، به آن واقعیت زوال ناپذیر تکیه می کنند.

    ۶٫ تقریر ملاصدرا از برهان صدیقین

    این برهان را صدرالمتألهین بر اساس اصول حکمت متعالیه که خود آنها را بیان کرده است اقامه فرموده و آن را استوارترین براهین و طریقه صدیقین دانسته است،[۸] برهان وی بر اصولی مبتنی است که ابتدا نیاز است این اصول، توضیح داده شده و سپس برهان تقریر شود:

    ۱-۶٫ اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت: روشن است که در عالم خارج هر موجودی بیش از یک واقعیّت ندارد و این ذهن است که دو مفهوم وجود و ماهیت را از آن برداشت می کند. به عنوان مثال یک انسان یا یک درخت، دارای دو بخش خارجی نیست که اسم یکی را وجود و دیگری را ماهیت بگذاریم، امّا در تحلیل ذهنی می بینیم که ماهیت و ویژگی های هر شیئی با اصل وجود و بودنش متفاوت است.

    چگونگی و ماهیت شخص یا درخت به گونه ای که در خارج هست، به ذهن می آید، لیکن هستی آن در خارج و ذهن کاملاً متفاوت است و آثاری که بر آتش یا درخت خارجی حمل می شود، بر ادراک آنها مترتّب نمی شود. بنابراین مشخص می شود که وجود یا ماهیت، یا به تعبیر دیگر هستی یا چیستی، دو مسئله جدا از یک دیگر هستند و اگر وجود نباشد، هیچ ماهیتی از مخلوقات تحقّق پیدا نخواهد کرد و این وجود است که ماهیت درخت یا انسان را از مرحله عدم به قلمرو ظهور می رساند و گرنه خودِ ماهیت اشیا هیچ تعلّق خارجی ای به بودن یا نبودن ندارد: “الماهیة من حیث هی لیست الاّ هی لا موجودة و لا معدومة” و همین که شیئی با وجود محقّق شود و با برداشتن وجود از بین برود، گویای این است که غیر اصیل است.

    ۲-۶٫ تشکیک در وجود: وحدت تشکیکی وجود عبارت است از این که: وجود، یک حقیقت واحد و دارای مراتب شدت و ضعف است ‏و تمامی موجودات اعم از واجب الوجود تا هیولا (ماده) هریک به حسب مرتبه خود از آن حقیقت ‏برخوردارند؛ یعنی در سنخ وجود با هم اشتراک دارند، ولی در مرتبه متمایز می شوند.‏

    ۳-۶٫ بساطت وجود: وجود، حقیقت بسیطی است که نه جزء دارد و نه جزء چیزی است؛ چون چیزی غیر از وجود نداریم.

    ۴-۶٫ معلول عین ربط و نیازمندی به علت است:

    ملاصدرا رابطه معلول به علّت را یک رابطه فقری می داند. معلول به جهت این که تمام هستی و هویّت خود را از علّت گرفته، دارای وجود ربطی است و بدون علّت دارای وجود نیست و وابستگی مطلق به آن دارد و از ذات معلول جز محدودیّت، احتیاج و فقر چیزی نمی توان انتظار داشت.

    با توجه به این اصول، ملا صدرا برهان خویش را چنین تقریر می کنند:

    وجود همان طور که گذشت یک حقیقت عینی و مشکک و بسیط است و شدید ترین درجه کمال وجود، آن است که از آن درجه، درجه ای تام و تمام تر نبوده و به چیزی غیر خودش متعلق و وابسته نباشد، بنابر این، وجود یا از غیر خودش مستغنی است و یا ذاتاً به غیر خودش محتاج و وابسته است، در صورت اول، آن وجود همان واجب الوجود است که نهایت درجه کمال است و نقص و عدم بردار نیست و در صورت دوم چون محتاج و وابسته است واجب الوجود نیست، بلکه ذاتاً وابسته به واجب است و قوامی برای آن نیست، مگر به خاطر وجود واجب الوجود.[۹]

    به تقریری دیگر، اگر وجود که بنابر اصالت الوجود اصیل است، بی نیاز از غیر باشد، پس مطلوب ما حاصل و واجب الوجود اثبات می شود، ولی اگر مستغنی بالذات نباشد، در این صورت معلول و ذاتاً نیازمند به سوی وجودی غنی بالذات خواهد بود؛ زیرا تحقق امری که ذاتاً فقیر است و عین تعلق و ربط است، بدون وجود مستقلی غنی و تام، محال است».[۱۰]

    تذکر این نکته لازم است که این برهان در فلسفه اسلامی به عنوان یکی از محکم ترین و راسخ ترین برهان اثبات وجود خدا معرفی شده و همان طور که ذکر شد، یکی از دلایلی که این برهان را صدیقین می نامند همین امر است، در ادامه امتیازات برهان صدیقین را بر براهین دیگر بر می شماریم.

    امتیازات برهان صدیقین بر سایر براهین خداشناسی:

    صدرالمتألهین امتیازات برهان صدیقین این گونه بیان می کند:

    ۱٫ برهان صدیقین محکم ترین برهان بوده و در نهایت متانت و استواری است و عالی ترین درجۀ جزم و یقین را افاده می کند.

    ۲٫ این برهان شریف ترین راه خداشناسی است؛ زیرا که با تکیه بر حقیقت وجود به واجب متعال راه می یابد و وجود هم خیر محض و منبع سایر خیرات است، در حالی که در سایر براهین خداشناسی مخلوقات واسطۀ در اثبات هستند و آنها آمیخته به عدم و نقص بوده، بلکه در جنب هستی حق، عدم محض می باشند و عدم منشأ شر، و شر محض است.

    ۳٫ بسیط ترین و ساده ترین برهان است؛ زیرا برای شناخت واجب و صفات و افعال او نیازی به واسطه کردن غیر حق ندارد، چنان که نیازمند به ابطال دور و تسلسل نیست.

    ۴٫ استفاده از امکان وجودی یا فقر وجودی که مقتضای بساطت و اصالت وجود است؛ برخلاف روش حکمت مشاء که در آن از امکان ذاتی ماهوی استفاده می شود.

    ۵٫ برهان صدیقین به تنهایی برای شناخت ذات حق و توحید ذات و شناخت صفات حق و توحید صفات و شناخت افعال حق و توحید افعال کافی است، بر خلاف براهین دیگر.

    ۶٫ این برهان، علاوه بر اثبات اصل وجود حضرت باری، مستلزم اثبات و ارائه توحید حقه حقیقیه و اثبات علم و قدرت و اراده و قیومیت و سایر صفات حسنی و اسمای الاهی است.[۱۱]

    در پایان لازم است که بدانیم اهمیت برهان صدیقین و شریف بودن آن در اصل مبتنی بر حقیقتی عرفانی است و نه صرفاً ذهنی و مفهومی همچنان که منظور از صدیقین در این جا کسانی هستند که از طریق خدا بر غیر خدا استدلال می کنند و نه از غیر خدا بر خدا؛ یعنی وجود خدا برای آنان آشکار شده و نیازی به استدلال از طریق غیر ندارند، بلکه خود غیر را نیازمند به اثبات می دانند و این مقامی شامخ در معرفت است که برای هرکسی حاصل نشده. این حقیقت و تکیه گاه یقینی آن همین امر مذکور است و بدون چنین عرفانی این استدلال فقط صورتی از آن حقیقت یقینی را بیان می کند، همچنان که بداهت و یقینی بودن مفهوم وجود (وجود صرف) فقط صورتی از اطلاق و یقینی بودن حقیقت وجود یعنی خدا را نشان می دهد، حال آن که تفاوت در این میان به اندازه تفاوت بین استدلال منطقی و دیدن یقینی است و نباید از این نکته غفلت ورزید. بنابراین در این که این نوع بیان صدیقین (ائمه و عرفا) آیا نوعی تنبه و تذکر دادن است، یا حاصل استدلال های فلسفی، جای دقت و تأمل بسیار دارد. به نظر می رسد که فلاسفه صرفاً تقریری فلسفی از این بیان عرفانی انجام داده اند و شاید با حذف مبانی عرفانی، این نوع بیان خالی از محتوای اصلی خود شود.

    در این جا به چند نمونه از بیانات ائمه (ع) که مصادیق کامل صدیقین هستند اشاره می کنیم. این سخنان نشان می دهد که عرفان و شناخت خدا برای آنان مقدم بر شناخت مخلوقات خدا است و از همین روی بیانی هم که در مورد خدا دارند به گونه ای است که در آن خداوند اصلی است آشکار و نه مجهولی که از طریق غیر باید به اثبات برسد. ضمن این که به این حقیقت از طریق برهان و فلسفه نرسیده اند، بلکه از طریق شناساندن خود خدا، او را شناخته اند. تفاوت ظریفی بین این بیان صدیقین (امامان و اولیای خدا) با بیان فلسفی مشابهی که از برهان صدیقین ارائه شده قابل تشخیص است که برخواسته از روش معرفتی است که برای نیل به حقیقت طی شده است:

    ۱٫ در روایتی جاثلیق از امام علی (ع) سؤال می‏کند مرا آگاه کن که خدا را از طریق محمد شناختی یا محمد را به واسطه خدای عزّوجلّ؟ امیرالمؤمنین‏ در جواب می‏فرماید: “من خدا را به واسطه محمّد (ص) نشناخته‏ام، بلکه محمد را به واسطه خدا شناخته‏ام … همان‏طور که خدا اطاعت خود را به ملائکه الهام کرد، شناختم که پیامبر مصنوعی است که تحت تدبیر خداوند است”.[۱۲]

    ۲٫ امام در جایی دیگر می فرمایند: “من قبل از این که اشیا را ببینم خدا را می‏بینم و سپس اشیا را می‏بینم”.[۱۳]

    ۳٫ امام حسین (ع) در دعای عرفه می فرماید: “آیا غیر تو دارای آن چنان ظهوری است که تو فاقد آنی تا آن غیر، تو را آشکار کند؟ ‏کی غائب بوده ای تا محتاج دلیلی باشی که بر تو دلالت کند و کی دور بوده ای که از طریق آثار، تو به تو راه یابیم. کور باد چشمی که تو را نمی بیند… .[۱۴]

    در جای دیگری می فرماید: “خود را در هر چیزی بر من شناساندی تا آن که در هر چیزی تو را آشکار دیدم، پس توایی که آشکار کنندۀ هرچیزی هستی”.[۱۵]

    [۱]. محمد رضایی، محمد، مقایسه بین برهان صدیقین فلاسفه اسلامی و وجود شناختی فلاسفه غرب بر اثبات وجود خدا، فصلنامه کلام اسلامی، پاییز ۱۳۷۶،شماره ۲۳٫

    [۲]. صدرالدین‌ شیرازی‌، محمد بن‌ ابراهیم‌، الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، ج ۶، ص ۱۳، دار احیاء ‏التراث‌ العربی‌، بیروت‌، چاپ سوم، ۱۹۸۱ م.‏

    [۳]. ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ص ۹۷ و ۹۸، نشر البلاغة، قم، چاپ اول، ۱۳۷۵٫

    [۴]. شیخ اشراق، حکمة الاشراق،‏ هانرى کربن، ص۱۲۱، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۳٫

    [۵]. قیصرى، محمد داوود، شرح فصوص الحکم، ص ۱۸، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۵٫

    [۶]. حکیم سبزواری، التعلیقات على الشواهد الربوبیة، ص ۴۶۱ و ۴۶۲، المرکز الجامعى للنشر، مشهد، چاپ دوم ، ۱۳۶۰٫

    [۷]. علامه طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۵، ص ۷۶-۸۶، تهران، انتشارات صدرا.

    [۸]. اسفار، ج ۶، ص ۱۳-۱۴٫‏

    [۹] اسفار، ج ۶، ص ۱۴-۱۶٫

    [۱۰]. مصباح یزدی، محمدتقی، تعلیقه نهایة الحکمة، ص ۴۱۳، مؤسسه در راه حق، قم، ۱۴۰۵ هـ. ق.

    .[۱۱]اسفار، ج ۶، ص ۲۴ – ۲۶٫

    [۱۲]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۳، ص ۲۷۲، مؤسسة الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ ق.

    [۱۳]. موسوی، سید عباس علی، شرح نهج البلاغه، ج ۵، ص ۲۹۱، دار المحجة البیضاء، بیروت، چاپ اول، ۱۳۷۶ ش.

    [۱۴]. بحارالانوار، ج ۶۴، ص ۱۴۳

  30. سلام به همه دوستان
    امید وارم خوب خوب باشید

    در جواب دوستان باید عرض کنم
    بنده شاید مطلب یا مطالب دیگر دوستان رو خونده باشم ولی همیشه برای صحبت کردن و بحث کردن از عقل خود استفاده می کنم. فکر میکنم ببینم که آیا حرفی که شنیدم درست است یا نه . همین

    دوست عزیز جناب کوزه گر که گفتند “در مورد اون که چرا جواب سوال آقای خاتمی رو ندادی نشانه ضعف خود شماست نه کسانی که از کتابهای اونا استفاده کردی ” :
    بله بنده ضعف دارم ولی دلیل بنده برای جواب ندادن چیز دیگری است چون چند روزی است که وقت کمی دارم و بخاطر همین پوزش

    در پاسخ دوست عزیزم جناب آقای سالکی: که فرمودند
    “همچنین مباحث باید رودر رو باشه و نه در ترس و خفا”:
    عزیز ما ترسی نداریم و لی نمیشه به دین دار ها اعتماد کرد چون خدای شما در جا های مختلف گفته:
    “سوره توبه آیه ۱۲۳
    يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَلِيَجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ.
    ای کسانیکه ایمان آورده اید، کافرانی که نزد شمایند را بکشید! تا در شما درشتی و شدت را بیابند. و بدانید که خداوند با پرهیزکاران است!

    سوره محمد آيه ۴
    فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاء اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِن لِّيَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ.
    چون با کافران روبرو شديد، گردنشان را بزنید. و چون آنها را سخت فرو فکنديد، اسيرشان کنيد و سخت ببنديد. آنگاه يا به منت آزاد کنيد یا به فدیه. تا آنگاه که جنگ به پايان آيد. و اين است حکم خدا. و اگر خدا ميخواست از آنان انتقام ميگرفت، ولی خواست تا شمارا به یکدیگر بیازماید. و آنان که در راه خدا کشته شده اند اعمالشان را باطل نميکند. .
    سوره انفال آیه ۳۹ صفحه ۱۸۲
    وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّه فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ .
    با آنان نبرد کنيد تا ديگر فتنه ای نباشد و دين همه دين خدا گردد پس اگر باز ايستادند ، خدا کردارشان را می بيند.
    سوره احزاب آیه ۶۱ صفحه ۴۲۷
    مَلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا.
    اینان لعنت شدگانند. هرجا یافته شوند باید دستگیر گردندو به سختی کشته شوند. …
    سوره مائده آیه ۳۳
    إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ.
    سزاى كسانى كه با [دوستداران] خدا و پيامبر او مى‏جنگند و در زمين به فساد مى‏كوشند جز اين نيست كه كشته شوند يا بر دار آويخته گردند يا دست و پايشان در خلاف جهت‏ يكديگر بريده شود يا از آن سرزمين تبعيد گردند اين رسوايى آنان در دنياست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت.”

    و در جواب جناب آقای خاتمی عزیز که فرمودند :
    “و الا بچه های زیر ۲۵ سال اینجا همشون بهت خواهند خندید و تو مجبوری مفتضحانه سکوت کنی”

    عرض می کنم که دوست عزیز بنده خودم بچه زیر ۲۵ سال هستم.شما فکر میکنید بچه های زیر ۲۵ سال آنقدر ماننده شما بی ع……. هستند که بدون فکر کردن در چیز هایی که دور برشان اتفاق می افتند بخندند.
    عزیز دل بچه های امروزی برای هر چیزی فکر می کنند و بدون هیچ دانشی چیزی را قبول نمیی کنند.
    و کسانی که با شما برای جواب ندادن به سوالی می خندند به جهالت خود و به نادانی خود می خندند.

    با سپاس
    باز هم همه شما ها رو دوست دارم

    و یا نا خدا

  31. اعوذ بالله من نفسي
    بايد خيلي عاميانه تر با اين بچه زير ۲۵ سال صحبت كنيم تا پي به منظور ما ببره .
    آقا يا خانم بيخداي زمان ؛ اصلا ما شير آب شما آبشار نياگارا !
    باز كه نتيجه نگرفتيم . چند تا سوال مطرح كرديم كه هنوزم كه هنوزه هيچوقت جواب ندادي !
    باز هم بر ميگرديم سر نقطه قبلي . ميگيم تسلسل باطله اما خودمون گير كرديم لاي چرخ دنده هاي دور و تسلسل .
    شما ادعا داريد قرآن ساخته و پرداخته محمده .
    چون در مورد زن و مرد تبعيض قائل شده !
    چون دعوت به جنگ كرده !
    چون برداشت شما تك بعديه ؟!
    اين كل استدلال شماست . در مورد لطايفي كه تو قرآن هست نظرتون رو بفرمائين تا مستفيض بشيم
    همون مثالهايي كه آوردم .
    خبر از آينده و طب و نجوم و جغرافيا و ….
    محمد همه اين علوم رو در عهد جاهليت عرب از كجا ياد گرفته بود ؟
    شما بزرگ مايي . مطلعي . با مطالعه اي . اصلا كاشف ذره هيگزي و همون مثال شير آب و آبشار نياگارا !
    عزيز دلم اينا رو شرح بسيط بده ما هم متوجه بشيم .
    محمد وصل به كدوم منبع و منشا بوده ؟ همين .
    گاليله مقابل كليسا ايستاد و از يافته و اكتشافش دفاع كرد . گفت زمين كرويه . مي چرخه و …..
    مقابل فشار مذهبيون تاب نياورد و در دادگاه حرفشو پس گرفت اما خوشحال بود كه زمين كرويه و داره ميگرده .
    درد محمد از اينكه نتونست قلب قرآن رو براي امتش بشكافه اين بود كه متوجه نمي شدند .
    الان كه ۱۴۳۴ سال گذشته متوجه نمي شن چه برسه به اون زمان كه اوج جاهليت بود .
    برادر يا خواهر عزيز ،‌فقط همينو توضيح بده
    با تشكر

  32. بچه : مامان بزرگ این چه کتابیه تو چند ماهه داری میخونی و تموم نمیشه
    مامان بزرگ : این قرآنه عزیزم ، تموم شده من هی دوباره میخونمش
    بچه : کی امتحانشو دارین؟
    مامان بزرگ : با لبخند ، چند سال دیگه عزیزم
    بچه : فهمیدنش خیلی سخته؟
    … مامان بزرگ : نه
    بچه : پس چرا اینقدر هی دوباره میخونیش؟
    مامان بزرگ : آخه من قصه هاشو خیلی دوست دارم
    بچه : مامان بزرگ مگه قصه ها رو از شما امتحان میگیرن؟
    مامان بزرگ : نه عزیزم این کتاب خداست
    و من باهاش دعا میکنم
    بچه : مامان بزرگ تو با کتاب قصه دعا میکنی؟
    مامان بزرگ : عزیزم این قصه های کتاب خداست
    بچه : مامان بزرگ کتاب خدا یعنی چی؟
    مامان بزرگ : یعنی کتابی که خدا حرف هاشو به پیغمبرخودش میگه که به ما بگه
    بچه : چرا خدا خودش به ما نمیگه؟
    مامان بزرگ : خدا که حرف نمیزنه عزیزم
    بچه : پس چیجوری با پیغمبر خودش حرف میزنه ؟
    مامان بزرگ : با اونم حرف نمیزنه بهش وحی میفرسته
    بچه : وحی چیه مامان بزرگ؟
    مامان بزرگ : دستورهای خداست که با یک فرشته ای به پیغمبرش میگه
    بچه : فرشته مگه حرف میزنه؟
    مامان بزرگ : آره اما فقط با پیغمبر
    خدا
    بچه : منم میتونم پیغمبر بشم؟
    مامان بزرگ : نه
    بچه : چرا؟
    مامان بزرگ : آخه خدا پیغمبر ها رو از اول خودش انتخاب میکنه
    بچه : اونا مگه با ما فرق دارن؟
    مامان بزرگ : نه عزیزم
    بچه : اگه فرق ندارن پس چرا خدا منو انتخاب نمیکنه؟
    مامان بزرگ : آخه دیگه خدا پیغمبر انتخاب نمیکنه ، همه حرفاشو گفته
    بچه : آها پس دیگه خدا قصه بهتری بلد نیست بگه
    مامان بزرگ : با لبخند ، نه عزیزم این بهترین قصه هاش بوده دیگه
    بچه : مامان بزرگ میشه من کتاب رو ببینم
    مامان بزرگ : آره عزیزم اما تو دستهات کثیفه و گناه داره ، خودم نشونت میدم
    بچه : مامان بزرگ اینکه
    داستانهاش عکس نداره
    مامان بزرگ : با لبخند ، نه نداره عزیزم
    بچه : مامان بزرگ این چرا اینجوری نوشته
    مامان بزرگ : این به زبون عربی نوشته عزیزم
    بچه : مامان بزرگ مگه تو عربی بلدی؟
    مامان بزرگ بعد از چند ثانیه سکوت : نه عزیزم
    بچه : آها پس تازه فهمیدم چرا اینقدر میخونیش
    مامان بزرگ : سکوت….

  33. با درود به بی خدای زمان خواهشمند هستم بحثتان را مجزا کنید شما خدا را انکار میکنید یا ادیان را ..اگر منظرتان ادیان است من خودم هزار تا ایراد به ادیان دارم که باور ادیان جز جهالت و کور فهمی چیزی نیست

  34. عزيزي مي گفت : در دنيا يك فضيلت وجود دارد و آن آگاهيست و يك گناه وجود دارد و آن جهل است .
    بيشتر كه فكر ميكنم مي بينم چيزي جز اين نمي تواند وجود داشته باشد .
    هركس چه ديندار و چه بي دين،‌چه بيخدا چه باخدا اگر آلوده به جهل باشد در كوره راههاي زندگي گم ميشود .
    و كسي اگر به چنان لطافت روحي برسد كه آواز پرنده و هوهوي باد و صداي دلنشين آب و غرش تندر را بفهمد اگرچه ادعا كند بيخداست ،‌ با خداترين انسانهاست .
    يقين بدون معرفت و معرفت بدون علم حاصل نمي گردد . قدم اول را اگر برداشتيم بايد اميدوارتر قدمهاي بعدي را برداريم نه اينكه نقطه اي را معين كنيم و با بدست آوردنش متوقف شويم .
    دين يك راه ميانبره ،‌ جهت سهولت حصول به معرفت و يقين اما تمام خدا نيست . دين منهاي اخلاق يك قالب توخالي است . اديان آمده اند تا زندگي را بر انسانها سهل نمايند و اگر حكم ديني خلاف اين باشد آن آموزه باطل است .

  35. درود بر همه
    گیر سه پیچ
    بحث مشخص است عزیز
    ادیان هستند که شخصی به نام خدا رو به وجود آورده اند.
    مگر شما می توانی ادعا کنی که دینی را قبول نداری و چیزی را که ادیان ادعا می کنند باور داری.
    اگر خدایی وجود دارد پس باید دینی باشد که این را تبلیغ کند. پس این دو به هم ارتباط دارند.
    بحث بنده بر وجود خدا است و این ادیان هستند که خدای خیالی خود را تبلیغ می کنند تا خون مردمان بی گناه را تو شیشه کنند.
    ادیان، بهتر بگویم مبلغان ادیان همان دوست خوبم آقای خاتمی ادعا دارند که خدا در قرآن همان کتاب آسمانی خود اطلاعاتی از آینده داده است.همان مثال مسخری های که زده است
    “باید یه دانشمند اروپایی بگه زمین کرویه تا شما قبول کنین در حالی که قرآن همین رو گفته بوده . رب المغربین و رب المغربین”

    آقای خاتمی عزیز شما که مطالعه میکنی معنی این لغت یعنی خدای مغرب و مشرق چه ربطی به کروی بودن زمین داره.تنها کسانی که مغز گرد دارند این را تعبیر کروی بودن زمین می دانندو قبلا هم گفتم قبل از محمد گالیله این ادعا رو کرده بود.

    آقای خاتمی گفتی “تفسیر و معنای یک آیه باتوجه به آیات قبل و بعدش امکانپذیره . حتما اینم می دونستی ؟”
    مشکل دیگر قرآن محمد همینه که آیات آن پراکنده آمده است و برای درک داستان های آن باید کل کتاب رو بخونی
    من نمی دونم محمد چرا برای سوره ها اسم گذاشته وقتی که اصلا در مورد اسم صحبت نکرده.
    سوره یوسف از هر چیزی بحث کرده بغیر از یوسف
    و از یوسف در سوره های دیگر باز اسم آمده
    جواب شما به این سوال من چیه؟

    و در مورد اینکه فرمودید
    “حالا ۱۴۰۰ سال پیش قرآن گفته : ” نار موقده فی عمد ممدده ” براتون به عنوان حافظ قرآن معنایی نداره ؟”
    اولا آیه رو درست بنویس و در ثانی اصلا ربطی به بحث نداره ولی برای اینکه دوستان دیگر بدانند سوره و معنی سوره ۱۴۰۰ سال پیش رو میذارم:

    وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ ( ۱ ) الَّذِي جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ ( ۲ ) يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ ( ۳ ) كَلَّا ۖ لَيُنبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ ( ۴ ) وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحُطَمَةُ ( ۵ ) نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ( ۶ ) الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ ( ۷ ) إِنَّهَا عَلَيْهِم مُّؤْصَدَةٌ ( ۸ ) فِي عَمَدٍ مُّمَدَّدَةٍ ( ۹ )

    وای بر هر عیبجوی مسخره‌کننده‌ای!—- همان کس که مال فراوانی جمع‌آوری و شماره کرد—- او گمان می‌کند که اموالش او را جاودانه می‌سازد!—- چنین نیست که می‌پندارد؛ بزودی در «حُطَمه» پرتاب می‌شود!—- و تو چه می‌دانی «حُطمه» چیست؟!——آتش برافروخته الهی است،—-آتشی که از دلها سرمی‌زند!—- این آتش بر آنها فروبسته شده،—–در ستونهای کشیده و طولانی!

    دوست عزیز خوب شد یادم انداختی خدای شما باز هم از مهر و محبت صحبت نکرده و از آتش کشیدن و عذاب دادن صحبت کرده آن هم کسانی که عیب جویی می کنند همان کس هایی که مال فراوانی دارند.:::: خوب یعنی چی؟:::::

    در مورد چرا طلا بر مردان حرام است یک سایت معرفی می کنم دقیق بخونین ولی یک مقدارشو کپی می کنم:
    http://www.porseman.org/q/show.aspx?id=111817

    ” سوال : ميخواستم آيه اي از قرآن را كه مربوط به حرام بودن طلا براي مردان است را برايم بفرستيد.

    جواب سایت :همه مسائل لازم نيست كه در قرآن ذكر شده باشد.كيفيت نماز وعدد ركعات هم در قرآن نيامده است ،لكن توسط مفسران حقيقي قرآن تبيين گرديده است.
    درك فلسفه و حكمت احكام ديني يا به تعبير ديگر دفاع «عقلاني» از دين دو شيوه و متد وجود دارد و طبيعتا هر يك با ويژگي ها و محدوديت هاي خاصي روبه روست …….. ”

    در این مطلب به این نتیجه رسیدم که همه چیز قرار نیست در قرآن بیاید و ما عقل ناقصی داریم که نمی تونیم در قرآن بعضی چیزا رو ببینم.
    شاید” الم” که در قرآن هست میگه که ای مردان از طلا استفاده نکنید. و فقط این رمزی است بین خدا و محمد

    در مورد مطلب آقای سالکی هم میتونم بگم که واقعا چیزی نفهمیدم هر کس فهمید منو هم راهنمایی کنه:

    “برهان صدیقین از نظر ابن سینا

    اصطلاح برهان صدیقین را نخستین بار ابن سینا بر برهان اختصاصی خود برای اثبات وجود خدا اطلاق کرد. او این برهان را در اشارات چنین تقریر می کند: موجود یا واجب الوجود است و یا ممکن الوجود، اگر واجب الوجود است که مطلوب ما ثابت می شود و اگر ممکن الوجود است وجود ممکن برای موجود شدن احتیاج به مرجّح دارد. حال اگر مرجّح ممکن باشد دوباره خود آن احتیاج به مرجّح دیگری دارد و همین طور تا بی نهایت ادامه دارد. و چون دور و تسلسل باطل است، باید به مرجّحی برسیم که دیگر ممکن نباشد، بلکه واجب باشد و این واجب الوجود همان خدا است.[۳]”

    حرفی ندارم !!!!!!!!!!!!!!!!!!! :)

    و در آخر در جواب دیگر دوستان عرض کنم که بنده مثل آقای خاتمی دینی ندارم که مثل آنان بیام دینم رو تبلیغ کنم
    بحث شروع شد و بنده با اطلاعات ناقص خود بحث رو ادامه دادم.
    هدف بنده بی احترامی به کسی نیست ولی از اینکه برخی از انسانهای با درک و شعور به چیزی که می نویسند فکر نمی کنند من ناراحت می شم.
    معذرت می خوام از کسانی که از دست بنده رنجیده خاطر شده اند و بیشتر از همه از سعید عزیزم معذرت می خوام و ممنون هستم که اجازه داده این بحث تا به اینجا ادامه داشته باشه و خم به ابرو نیاره.
    و از همه مهم تر از خود خدای تمامی با خدا ها ممنون هستم با این همه بر ملا کردن اسرارش باز هم من نفس می کشم و باز هم برای باز کردن رمز های تاریخ تلاش می کنم تا زمانی که دیگر دینی بر روی زمین نباشد.
    از کسانی هم تشکر می کنم که من رو همراهی کردن و کمک کردن با اینکه کمیک و خنده دار بود ولی استفاده کردم – از مریم عزیز که داستان پند آموزی گذاشت از کوزه گر عزیز که همراه بنده است و سوالات خوبی پرسید ولی کسی پاسخ نداد و از آقای خاتمی عزیز که باعث شد مطالبی برای عزیزان کم و بیش آشکار تر بشه و برخی اوقات باعث شد تا بنده بخندم.

    باز هم دوستون دارم حتی بیشتر از خدا

    و یا نا حق

  36. ز دل توفيق خدمت خواستم دل گفت پنهاني چه توفيقي از اين بهتر كه خلقي را بخنداني
    آقا / خانم بيخداي زمان
    اگر من باعث خنده شما شدم واقعا خوشحالم كه تونستم به چنين توفيقي دست يابم .
    نظر شخصي من اينه : خدا ، قبل از انسان ، توجيه را آفريد !
    مثال ميزنم : اگه از يه قاتل بپرسي چرا فلاني رو كشتي ؟ مطمئن باش خودش را برحق خواهد دانست اگرچه زباناً اقرار به اشتباه كند اما در درون خود ،‌خود و كارش رو توجيه مي كنه .
    مثال دوم : به يه بچه اي كاري رو بسپريد كه راضي به انجام اون نيست . مثلا وقتي داره گيم بازي مي كنه بهش بگيد برو نمكدون رو از آشپزخونه بيار . در جواب ميگه نمي دونم كجاست . اگرم بره به آشپزخونه سر بزنه مطمئنا نمكدون روي ميز رو نخواهد ديد!!!!
    متاسفانه ،‌دينداري و بي ديني ما هم مثال همينه . چون مساله اي مطرح كرديم ، تا دم آخر از اون دفاع مي كنيم اگرچه ميانه راه به اشتباه يا كذب بودن اعتقادمون پي ببريم .
    منظور اين كه هيچكس نمي تونه ديگري رو آن طور كه بايد قانع كننده . محاله .
    چون شما ادعايي كرديد ، اصلا مايل نيستيد ، نظراتي را كه با نظر شما همسو و موازي نيستند ببينيد چون اين يكي از دامهاي ذهن و ذات بشره .
    عليرغم ادعايي كه داريد ،‌مطمئنم شما هم به نيرويي برتر و ماوراتصور انسان اعتقاد تام و كامل داريد . حالا اسمشو هر چي ميخواي بذار . يهوه ،‌خدا ، معبود يا الله . پس در جواب گير سه پيچ كه فرمودين ،‌خدا زائيده ذهن دينداراست ،‌ سخن به كذب راندي اخوي …….
    نيچه ميگه : وقتي ذهن به بن بست مي رسه ، خدا خلق ميشه !
    ژ‍رف كه بنگريم مي بينيم ، نيچه ماترياليست و اومانيست هم ، اعتقاد به نيرويي كه فراتر از ذهن بشره معتقده .
    گرچه دين ،‌ راه رسيدن به خدا رو در دينداري مي دونه اما دينداري كه از اصول اخلاقي جدا نيست .
    اگر جوامع مدرن و امروزي ، حقوق بشر دارند ما در دينمون حتي حقوق حيوان هم داريم چه برسه به بشر .
    دين ميگه ،‌انسان خوبي باش . اخلاق را رعايت كن و گرنه كشف خدا بايد شهودي انجام بشه . يعني بايد در درون خودت اونو بيابي و يك ارتباط مستقيم و بي واسطه با او داشته باشي .
    حتما شنيدين داستان پيرزني رو كه تو خواب خدا رو مي بينه و از خدا وعده ميگيره كه فرداي همان شب پذيراي خدا در خانه اش باشد . صبح خانه را رفت و روب مي كند و منتظر آمدن خدا ميشود . اما بجاي خدا سه بار اشخاص متفاوت و محتاجي به در خانه او مي آيند . يه در راه مانده ، يه پسربچه فقير و يه گرسنه . اما او آنها را از خانه اش مي راند تا مزاحم ديدار او با خدا نشوند . تا عصر از خدا خبري نمي شود . شب كه پيرزن مأيوسانه به خواب مي رود دوباره خدا را در خواب مي بيند . با گله مندي از خدا مي پرسد چرا به وعده ات عمل نكردي . خدا جواب مي دهد : سه بار آمدم اما مرا از خودت راندي!!!
    يا شنيدي ميگن : خدا در دل شكسته جا دارد ؟
    يكي از دوستان مثال جالبتري مي زد . مي گفت پيش اومده تا حالا با اشتياق تمام چيزي از خدا بخواهيد اما او به خواسته شما توجه نكند . باز التماسش مي كنيد . اما دريغ از گوشه چشمي . تا اينكه مي زني به سيم آخر . از دستش كفري مي شي . دوست داري پناه ببري به دشتي ، صحرايي كه كسي صدايت را نشنود . احساس مي كني داري منفجر مي شي . با تمام وجود سرش فرياد مي كشي و ازش شكايت مي كني . طوري صحبت مي كني كه انگار ايستاده و تماشايت مي كند و گهگاه لبخند موذيانه اي مي زند . فرياد مي زني ، اشكت جاري مي شود . خواسته ات را با يك جريان چند مليون آمپري به سويش گسيل مي داري و سيستم دقيق و بي عيب كائنات كه همان قوانين جاري خداست به خواسته ات پاسخ مي دهند .
    احساس مي كني سبك شدي . ديگه خواسته اي نداري . هنوز با خدا آشتي آشتي نيستي اما تو دلت ازش تشكر مي كني . اين همان لحظه ايه كه اونو پيدا كردي .
    هميشه كه نبايد با تضرع چيزي رو از خدا خواست . خواسته ات بايد شاهانه باشد تا جواب بگيري . مثلا خليفه خدا در زميني . خليفه كه هميشه التماس نمي كند ….
    در مورد دين هم ، با تحقيق بيشتر مي فهميد كه دين چيزي غير از اينا نگفته . دين به شادي دعوت كرده نه غم . دين طرفدار غناست نه فقر . دين هر چي خوبه رو براي انسان ميخواد .
    محمد (ٌ) ميگه : من لا معاش له لا معاد له . يعني هر كس دنيايش بي سر و سامان است آخرتش هم بي سر وسامان است .
    مي بينيم كه محمد و دين مبين اش ، طرفدار هيچ خفت و خواري و كمبودي براي انسان نيست .
    اگر عده اي غير از اين تبليغ كنند و به خدايي بي رحم و خونخوار اعتقلاد داشته باشند كه در كمين نشسته تا بندگانش را عقوبت كند ،‌بنده نيز به چنين خدايي كافرم و ديني را كه مملو از غم و تضرع و التماس و ندبه و ….. باشد تك بعدي مي دونم و به سهولت ردش مي كنم .
    تشكر مي كنم از همه عزيزاني كه تا اينجا من و نظرات طولاني منو تحمل كردند و بيشتر خوشحالم به خاطر اينكه كمي ذهنمان به چالش كشيده شد .
    تشكر ويژه از جناب با خداي زمان ! كه خدايي مهرورز را مي شناسد .
    سپاس فراوان از سعيد عزيز كه متقبل زحمت ما شدند و زمينه را براي چنين بحثي آماده كردند .
    و گله مندم از ساير دوستاني كه در بحث شركت نكردند و نمي دونم چرا نظرشون رو حداقل در مورد طرز فكر ما بيان نكردند .

    موفق و مويد و سربلند باشيد

  37. با درود اگر کسانی فکر میکنن ادیان امده اند که ما را هدایت و….کنند سخت در اشتباهند این همان از چاله به چاه افتادن است بررسی کنید تمام مبلغان ادیان به شما الهی … ایا جز این که ما را همیشه از قیامت،پیامبران،کتب اسمان و….خودشان بی دغدغه اموال تفکرات وجدان واگاهی دیگران به سرقت برده اند تا هم ما ادمیان را سرسپرده وهم اینکه خودشان چون بالاتر از ما نشسته اند هر غلطی که میخواهند بکنند با احترام به همه نظرات .سعادت وخوشبختی چیزی نیست مگر انکه انرا در خودمان بیافرینیم.

  38. پ ن پ ادیان آمده بودند گوسفند به چرانند گوسفند نبود (چون ابراهیم قربانی کرد) آدم ها را هدایت کردند.

  39. بی خدای زمان
    چند جمله در مورد گفته های گهر بارتون خواستم بنویسم که دیدم اگه من هم وارد کشمکش بین شما و آقای خاتمی بشم این دور باطلی رو که شروع کردی رو به من هم تسری میدی.شما یتونی جواب ایون رو بدی من ممنونت میشم
    اما من همچنان در مورد خحواستم پافشاری و اصرار میکنم.
    اگه اینقدر جسارت در وجودت هست که میخوایی خدای من رو ببینی بیا جلو تا در حضور هر کسی که میخواهی بهت نشونش بدم.از تمام کسانی که اینجا هم هستند دعوت میشه در هر مکانی که همه دوست دارند و راحت هستند و البته شما هم حضور پیدا میکنید بهتون تمام اونچه رو که شما نفی میکنید اثبات کنم.
    یک آزمایش عملی و علمی برای نشون دادن حقیقت خدای متدینین و ادعای شما و دیگر دوستانتان
    سرما خوردگی شایع ترین بیماری در نسل بشر هست که به سادگی درمان میشه.من در حضور جمع ویروس سرما خوردگی رو به شما تزریق میکنم تا حدود ۶ ساعت بعد شما بیمار میشید و بعد تمامی امکانات پزشکی دنیا رو در اختیارت میذارم تا بتونی در همون مدت خودت رو با علم بشریت درمان کنی تا بببینم چقدر ذره هیگز و استدلالاتت و علم بشریت به کمکت میاد.
    در عوض من هم شخصی رو بهت نشون میدم که ۶ سال هست با اعتقاد به خدای متعال تونسته در مقابل بیماری سرطان خونش (لوسمی حاد)بایسته و بتونه خودشو از مرگ رها کنه.با تمامی مدارک پزشکیش و همچنین اگه خواستی نزد هر پزشکی خواستی باهاش برو.
    فقط میخوام بیایی و ببینی قدرت خدا رو و اینکه ببینم بازم میخوایی حرفاتو توجیه کنی یا نه؟

  40. سلام دوست عزیز من رو اقای بهزاد به اینجا معرفی کرده بنده طلبه هستم این نظریات که گذاشتی به نظر من هیچ دردی دوا نمیکنه و فقط باعث تشویش اذعان بعضی از خوانندگان میشه

  41. جواب نظرات آقای ناخدا در فایل زیر . لطفا کسانی که شبهه دارن مطالعه کنن .
    http://cblog.persiangig.com/javab.pdf
    یا حق

  42. چقدر خوب امید نا امیدی شدن. ممنونم ازت یک دنیا

  43. (◡‿◡✿)تــُپــُلی شیــ✔ک

    ببین دوست من ، شاید شما داری راست میگی … ما آدم ها اگه قرار باشه به چیزی پایبند باشیم و ایمان داشته باشیم بهش ، نباید ردش کنیم ولی حق نداری در مقابل یک مسلمان ، حرف از بی دینی بزنی … علم ما ، رد میکنه خدای مارو … داروین میگه : انسان ، از میمون به وجود اومده … یا به عبارته دیگه ، ۹۸% ژنتیک انسان و حیوان ، شبیه به همه … این دُرُست … کتابهای راسِل رو اگه بخونی ، حرفی از خدا توش نیومده … ایناهم دُرُست … اما ته دلت باید یه چیزی باشه که آرومت کنه و بهت آرامش بده … باید چیزی باشه که باهاش آروم بگیری … شما به جایه اینکه بی دین باشی ، حداقل این آرامشو داشته باش … و ازت خواهش میکنم تو یک مجمع عمومی ، اعتقادات کسی رو زیر سوال نبر … امام حسین میگه : اگه دین نداری ، آزاده باش … پس شمام آزاده باش … کاریتم نباشه که کی ، چه خدایی داره … بعضی ها بت پرستن ، بعضی ها آتیش پرست ، بعضی ها خدا پرست ، بعضی ها بی خدا … اینا عیب نیست بلکه تفکرات و اعتقادات آدمارو نشون میده … !

  44. مقدمه
    با سلام و آرزوی توفیق روز‌افزون برای همۀ آنانی که در وجود خود به عنوان یک انسان که موجودی است بالنده به اندیشه، ارزش و قابلیتی فراتر از آن یافتند که با لج‌بازی و بداندیشی و ولنگاری فکری، گوهر هستی خویش را ارزانی هوس‌بازی و لااُبالی‌گری کوته‌ نفسانی کنند که کالای دنیا را به‌گونه‌ای وجهۀ همت خود ساخته‌اند و از استعداد رشد و شکوفایی ابدی خود وامانده‌اند و سراسیمه در جادۀ منتهی به سراب نادانی شتاب می‌کنند.
    از آن‌جا که مطلب مورد نظر با عنوان«آهنگری بود که با وجود رنج‌های متعدد و بیماری‌اش عمیقاً به خدا عشق می‌ورزید» آغاز گردیده است در یک تبادل زنجیره‌ای در ظاهر خود به درازا کشیده و موجب پراکندگی مباحث شده است که برای بررسی آن به شیوه‌های مختلفی می‌توان دست زد، از قبیل:
    الف) مرور کل مطلب و استخراج کلیات و مهمات آن و تعیین و بررسی آن‌ها،
    ب) فهرست کردن تمامی موارد ذکر شده در زنجیره سپس، آوردن ریزموضوعات زیر عنوان‌های کلی‌تر و دسته‌بندی کردن آن‌ها با سیر منطقی مناسب و بررسی آن‌ها،
    ج) هم‌گام شدن با سیر زنجیره و بررسی موارد قابل توجه در جایگاه خود.
    شیوه‌های دیگری نیز، قابل تصور و اجرا است. با این حال، نگارنده ترجیح داده مبنای کار را شیوۀ سوم قرار داده و در عین حال، موارد تکراری را تا جایی که امکان دارد زیر عنوان‌های واحدی قرار داده و از بسط و گسترش بحث‌ها پرهیز نماید تا باعث دل‌زدگی و وقت‌گیری نشود. در ضمن، مناسب و مأنوس با ذهنیت عزیزانی که با این زنجیره سر و کار داشته‌اند نیز، باشد.
    با حفظ این مقدمه، مطالب زیر تقدیم می‌گردد:
    1ـ بلاها، رنج‌ها و بیماری‌ها
    الف) هستی گسترۀ وسیعی دارد و دارای مراتب و درجات گوناگونی است. همۀ آن مراتب عین حیات و شور و زندگی است ولی، هر کدام خصوصیات خود را دارند. یکی از این مراتب هستی، عالم دنیا است که از جهت وسعت کمالات و نعمت‌ها پایین‌ترین آن‌هاست ولی، از جهت قابلیت و استعداد شکوفا شدن و رسیدن به همۀ امور زیبا و خواستنی منحصر به فرد است.
    این عالَم، عالَم ماده و مادیات است و طبیعت مادی وادی تزاحم، برخورد و کشمش‌هاست و اصلاً دنیا یعنی، همین اوصاف و اگر بخواهد آب باشد، شور و شعف زندگی در سرای دنیا که کوتاه‌مدت و مقدمۀ ورود به زندگی و عالم ابدی است، همین فراز و نشیب‌ها و تغییر و تحولات است و بُرد و باخت انسان‌ها درگیرودار‌ همین وضعیت است و آزادی و اختیار انسان در همین بستر رقم می‌خورد و مسابقه در رسیدن به زیبایی‌ها در همین بوته امکان‌پذیر است.
    ب) آن‌چه ما آن را بلا، غم، شر و رنج می‌نامیم در نسبت‌سنجی‌هایی که انجام می‌گیرد ظاهر می‌شود وگرنه؛
    جهان چون خدّ و خال و چشم و ابرو است که هر چیزی به جای خویش نیکوست.
    ج) بلاها و رنج‌ها جهت‌های مختلفی دارند: برخی از آن‌ها امتحان بندگان است. کسی که دنیا را شناخته و جایگاه آن‌ را در مجموع هستی شناسایی کرده به خوبی می‌داند که چرا در این صحنه پا گذاشته است. انسان پا به دنیا نهاده تا وجود خود و جایگاه خود را در سرای ابدی بسازد. و اگر از این هدف غافل شود، سرمایۀ عمر را خواهد باخت و به رشد و شکوفایی لازم نخواهد رسید. خدای تعالی، علیم و مطلق است پس، عملکرد انسان در هنگام مواجهه با امور مختلف برای آشکار شدن حقیقت انسان می‌باشد که از آن به ابتلا و امتحان یاد می‌شود و بخشی از این امتحانات از سنخ بلاها، رنج‌ها و بیماری‌هاست.
    برخی از بلاها و رنج‌ها نتیجۀ طبیعی عوامل خاص خود است از قبیل سوختن اموال کسی در آتش‌سوزی چراکه، نظام علی و معلولی تدبیر عالم است و در همین راستا، برخی بلاها سبب انصراف شخص از مسیر نادرست و بیداری او از خواب غفلت شده و با ظاهر تأدیبی، منفعتی عظیم دارد برای کسی که به فکر خود است.
    برخی بلاها و رنج‌ها ترفیع درجات است برای کسانی که اهل شکیبایی و استقامت بر طریق درست باشند:
    در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست در صراط المستقیم ای دل، کسی گمراه نیست
    برخی بلاها و رنج‌ها هم، موجب اظهار کمالات موجود شخص است که سودمند به حال دیگران خواهد بود.
    جان‌ها به فدای آن‌که به جان شد فدای غیر بیگانه شد زخود که شود آشنای غیر
    نفرین هر شریر به بانگ علن شنید تا با دعای خیر دهد مدعای غیر
    با این بیان، روشن است که بلاها و رنج‌ها آن‌گونه که برخی آن را آن‌چنان زشت و کریه دیده‌اند نبوده و در حقیقت، بخشی از زندگی انسان روی دوم سکۀ همین زندگی دنیا است. شب و روز باهم عمر ما و ظرف زمان را می‌سازند ولی، می‌توان شب را چندان نورانی کرد که کم از روز نباشد و اصلاً جلوۀ زیبایی‌های نورانی در دل یلدای شب دیدنی‌تر است.
    روز در کسب هنر کوش که می خوردن روز دل چون آینه در زنگ ظلام اندازد
    آن زمان وقت می صبح فروغ است که شب گرد خرگاه افق پرده شام اندازد
    د) خدای تعالی در خیری که به بندگانش می‌رساند منفعتی ندارد و اگر شری عاید کسی شود نیز، سودی برای او نیست چنان‌که، از هیچ‌کدام از این دو امر زیانی نیز، ندارد. آفرینش موجودات اظهار کمالات وجودی خود اوست هم‌چون شاعری که دیوان اشعار او ظهور همان امری است که در وجود خود و ذهن خود دارد و آن‌ها را اظهار نموده است از این‌رو، ارادۀ الهی بر خیررسانی است و آن‌چه ما آن را شر و بلا و مصیبت می‌نامیم، همه لوازم وجود همین عالمی است که در آن زندگی می‌کنیم. بنابراین، اصل در این عالم بر خیر و رحمت است اما، رحمت خدا دو سنخ است: یکی، رحمت عام الهی است که شامل همگان است؛ از انسان و غیرانسان و در انسان‌ها شامل همه است چه مؤمن و چه کافر ولی، رحمتی خاص و ویژه نیز، دارد که دریافت آن رحمت، نیازمند ورود در حریمی است که خود او آن را تعیین نموده است و آن عبارت است از زندگی کردن بر مدار عقل و شرع و چون انسان موجودی مختار است می‌تواند به اختیار خود در این حریم وارد شود و یا خود را محروم سازد.
    ه) هر صفتی را که به موجودی نسبت می‌دهیم به تناسب همان موجود است. مثلاً؛ اگر بگوییم: ببر، خون‌آشام است، صفت خون‌آشامی معنای خاصی دارد و اگر بگوییم صهیونیست‌ها خون‌آشام‌اند، صفت خون‌آشامی معنایی پیدا می‌کند که هرگز دربارۀ ببر گمان آن نمی‌رود. همین‌گونه است صفت خشم و غضبی که بر موجودات مختلف نسبت داده می‌شود؛ وقتی می‌گوییم انسانی خشمگین است، یک حالت انفعالی و تأثری اراده می‌شود ولی، وقتی می‌گوییم خدای تعالی غضب دارد چون که او هستی‌بخش است، معنای این وصف آن است که در موردی که غضب فرموده، هستی خاصی را افاضه نفرموده است و شخص مورد غضب بی‌بهره می‌ماند.
    و) با حقظ تمام مطالبی که دربارۀ بلاها گفته شد، باید توجه داشت که ما از اهل‌بیت پیامبر اکرم(صلوات الله علیه و آله) یاد گرفته‌ایم که نباید هرگز از خدای تعالی درخواست بلا، رنج و بیماری کرد بلکه، باید همیشه عافیت، سلامت، نعمت و رفع و دفع بلاها را طلب نمود. چون، بنای خدای تبارک و تعالی بر ادارۀ عالم و موجودات آن با نعمات خود است. اگرچه، وقتی به‌طور عادی و طبیعی با بلا و بیماری مواجه شویم، دچار اضطراب و جزع و فزع نشده عاقلانه راه رفع و علاج آن‌ را جست‌وجو کرده و از خدای تعالی درخواست کمک می‌کنیم و در عین حال، می‌دانیم با توجه به حکیم بودن خدای تعالی همۀ این امور در مجموعۀ هستی به خیر و صلاح ما تمام می‌شود هرچند که الآن به طور جزیی حکمت آن را نیافته باشیم. هرکس بر مبنای معرفت خود رفتار می‌کند و ما خداشناسی، هستی‌شناسی و انسان‌شناسی خود را درست و استوار می‌کنیم و به یاوه‌بافی‌های خودباختگان توجهی نداریم. چون، پشتوانۀ کار خود را عقل صریح و برهان روشن قرار داده‌ایم.
    برود هر که دلش خواست شکایت بکند شهر باید به من می زده عادت بکند
    2ـ حقیقت روح و علم انسان
    الف) قرآن کریم می‌فرماید:«وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً»(إسراء/۸۵)
    «و از تو دربارۀ”روح” سؤال می‌کنند، بگو:”روح از فرمان پروردگار من است و جز اندكى از دانش، به شما داده نشده است.”»
    برخی گمان کرده‌اند که وقتی از روح سؤال شد، خدای تعالی پاسخی نداده و گفته این مطلب ویژه‌ای است و در وسع علمی شما نیست ولی، محققین از اهل تفسیر می‌گویند در همین آیۀ شریفه جواب سؤال به صراحت تمام آمده است ولی، فهم این معنا نیازمند آن است که انسان بدون دخالت دادن حب و بغض‌ها و با آشنا شدن با زبان قرآن آن را بفهمد.
    ب) در آیۀ فوق در جواب سؤال فرموده است: روح از امر من است. حال، اگر دو کلمۀ”روح” و”امر” را بفهمیم، پاسخ لازم را دریافت کرده‌ایم.
    ج) کلمۀ”روح” در قرآن کریم استعمالات متعددی دارد و با نظر به همۀ موارد می‌توان گفت: روح موجودی شریف و دارای صفات عالی است و خُلقی عظیم و گرامی است و هر موجودی که با او به نحو خاصی ارتباط و بهره‌ور شود، از نوع حیات و زندگی او به اندازۀ ظرفیت و جودی خود برخوردار خواهد شد. بنابراین، ارواح انسانی نیز، موجوداتی باارزش و نورانی‌اند که از صفا و زلالی خاصی برخوردارند.
    د) کلمۀ امر نیز، دارای استعمالات و معانی مختلفی است و حاصل تحقیق آن است که خدای تعالی، عرصۀ هستی را محدود به عالم ماده و مادیات نفرموده است بلکه، به واسطۀ وسعت فیض خود مدارج مختلفی از هستی را رقم زده است که یکی از آن مدارج، عالم خاصی که موجودات آن از محدودیت‌ها و کشاکش و تزاحمات عالم ماده خالی است. آن عالم، صفا و زلالی محض است، عالمی است که موانع عالم دنیا در آن نیست و حالت انتظار و قوه در آن نیست. این همان عالم امر است.
    ه) پس، روح موجودی است از موجودات عالم امر و حقیقت آن از سنخ مجردات است.
    و) روشن است که با این بیان، آیۀ شریفه، پاسخ را فرموده که شما از روح سؤال کردید پس، بدانید که روح موجودی از موجودات عالم امر است و اگر می‌خواهید حقیقت روح را بفهمید مادامی که در قید تعلقات عالم ماده باشید، جز علم حصولی، قشری و مفهومی دربارۀ آن ندارید و باید با خروج از وابستگی‌های دنیا به نحوی وارد عالم امر شوید و حقیقت روح را دریابید و ورود در آن عالم برای انسان ممکن است و دین برای همین آمده که پیروانش را از زندگی ظاهری عبور دهد و از نعمات عوالم بالاتر که کامل‌تر و زیباتر است، بهره‌مند سازد و هرکس این مطلب را می‌خواهد باید زندگی خویش را در دنیا بر مدار عقل و شرع استوار سازد.
    ز) این‌که، فرموده علم شما اندک است، چند معنا دارد:
    اولاً؛ اکثر انسا‌ن‌ها به خاطر روی‌آوردن به زندگی مادی به‌طور غیرمعتدل دچار اسارت دنیا می‌شوند و چنین کسانی از ورود به عالم امر در حیات دنیا محروم می‌مانند. و روشن است که علم زیادی نسبت به روح پیدا نمی‌کنند و نهایت درجه، اگر خیلی اهل تحقیق باشند، مقداری مفاهیم گردآوری کرده و علمی حصولی پیدا می‌کنند.
    ثانیاً؛ عدۀ کمی از انسا‌ن‌ها با همت عالی مراتبی معنوی را طی کرده و حقیقت علم به روح را یافته‌اند که از عالی‌ترین مراتب این علم آن است که شخص واجد بعضی از اسماء الله شده و به اذن و ارادۀ الهی آثار آن اسم از او صادر شود. مانند؛ حضرت عیسی و حضرت ابراهیم(علیه السلام).
    برای مسّ سرّ اسم محیی خلیل الله گفتا کیف تحیی
    ثالثاً؛ علم مخلوقات هرچه‌قدر هم، وسیع باشد در قیاس با علم خدا تعالی که بی‌نهایت است و چیزی محسوب نمی‌شود. چراکه، همه‌چیز در مقابل نامحدود، صفر و ناچیز است. از سوی دیگر، همۀ علوم انسانی، اعطای خدای تعالی است و خداوند تنها عالِم و دانایی است که علم او غیروابسته و غیرمأخوذ از دیگران است.
    رابعاً؛ اعلام کمی علم بندگان به معنای حد داشتن آن‌ها و محدود بودن گنجایش و ظرفیت وجودی آنان است یعنی، این مقدار از علم که خدا به آن‌ها داده، در توان ظرفیت دنیایی آنان است و بیش از این را نمی‌توانند تحمل کنند. البته، انسان‌هایی هستند که با رعایت کامل اوامر و نواهی الهی امکان دست یافتن به علومی را دارند که از راه تحصیل به دست نمی‌آیند.
    آفتابی کز وی این عالم فروخت اندکی گو پیش آید جمله سوخت
    3ـ آتئیسم چیست؟
    بی‌خدایی یا خداناباوری(به انگلیسی: Atheism)‏، در یک معنای گسترده، رد اعتقاد به وجود خدایان است. در معنایی محدودتر، بی‌خدایی به‌طور خاص موضعی است که در آن هیچ خدایی نیست. در شامل‌ترین معنا، بی‌خدایی به سادگی، بی‌اعتقادی به وجود هر نوع خداست. بی‌خدایی نقطۀ مقابل خداباوری است، که در کلی‌ترین شکل اعتقاد به وجود حداقل یک خدا می‌باشد.
    واژۀ آتئیسم در زبان انگلیسی از واژۀ یونانی atheos (به یونانی: ἄθεος)‏ مشتق شده‌است که به معنای بدون خدایان است. این واژه در گذشته با دلالت ضمنی منفی، در اطلاق به کسانی به کار می‌رفته که منکر خدایانی می‌شدند که به وسیلۀ اجتماعات بزرگ‌تر مورد پرستش قرار می‌گرفته‌اند. با گسترش آزادی اندیشه و پرسش‌گری شکاکانه و متعاقباً انتقادات رو به فزونی از دین، کارکرد این اصطلاح محدود و هدف‌مند شد. نخستین افرادی که رسماً خود را بی‌خدا معرفی کردند در قرن هجدهم ظهور کردند.
    بی‌خدایان در برابر ادعاهای فراطبیعی به شکاکیت گرایش دارند. بی‌خدایان طیف وسیعی از استدلال‌های فلسفی، اجتماعی و تاریخی را برای بی‌اعتقادی به هر قسم خدا اقامه کرده‌اند؛ که از آن جمله می‌توان به خدای حفره‌ها و مسألۀ شر اشاره نمود. هرچند برخی بی‌خدایان فلسفه‌های سکولار ابداع کرده اند، هیچ ایدئولوژی یا مسلک فکری و رفتاری واحدی وجود ندارد که همه خداناباوران بر سر آن توافق داشته باشند.
    در فرهنگ مغرب زمین، غالباً بی‌خدایان را منحصراً بی‌دین یا مادی می‌پندارند. در حالی که در برخی نظام‌های ایمانی نیز، بی‌خدایی به چشم می‌خورد هم‌چون آیین جین، برخی اشکال آیین بودا که از باور به خدایان حمایت نمی‌کنند، و شاخه‌هایی از آیین هندو که بی‌خدایی را موضعی صادق اما نامناسب برای رشد معنوی انسان می‌دانند.
    بی‌خدایی را می‌توان به دو دسته بی‌خدایی مثبت‌گرا و بی‌خدایی منفی‌گرا تقسیم کرد. بی‌خدایان منفی‌گرا معتقدند عدم وجود براهین و شواهد معتبر برای اثبات وجود خدا، خود اثباتی است بر عدم وجود خدا. بی‌خدیان مثبت‌گرا معتقدند وجود شواهد و براهین علیه وجود خدا، اثباتی هستند برای عدم وجود خدا.
    بی‌خدایان منفی‌گرا، ادعای خود را با دفاع از طبیعت‌گرایی و هم‌چنین، رد براهین اثبات وجود خدا اثبات می‌کنند.
    بی‌خدایان مثبت‌گرا، ادعای خود را با رد براهین اثبات وجود خدا و اقامۀ براهین اثبات عدم وجود خدا اثبات می‌کنند.
    نموداری از رابطه میان تعاریف بی‌خدایی مثبت و منفی و بی‌خدایی صریح و ضمنی.
    براهین استقرایی
    نوشتارهای اصلی: برهان شر، برهان اختفای الهی، برهان طراحی ضعیف، و برهان وحی‌های متناقض
    براهین خداناباورانه استقرایی یا تجربی یا براهین مبتنی بر شواهد (به انگلیسی: Empirical arguments)‏(ترجمه نادرست:براهین شهودی)؛ درصددند وجود خدا را با مشاهدات ما از جهان ناهم‌خوان نشان دهند. یکی از قدیمی‌ترین براهین اقامه شده در باب رد خدا، برهان شر است که نخستین صورت فلسفی آن را اپیکورس مطرح نمود، و بعدها کسانی چون هیوم، نیچه و برایان مگی، به بسط و تدقیق آن همت گماشتند. از برهان شر غالباً به عنوان جدی‌ترین و خطیرترین ایراد به فرضیه وجود خدا یاد می‌شود. از موارد مشابه می‌توان برهان اختفای الهی را نام برد. دو برهان یادشده به ترتیب مسأله شر و مسأله اختفای الهی را در تضاد با وجود خدای قادر مطلق، عادل و خیرخواه می‌دانند و این پرسش را مطرح می‌کنند که آیا میان این مشاهدات ما از جهان و فرضیۀ خدا می‌توان جمع بست؟
    موارد دیگری را نیز می‌توان کم و بیش در این حوزه دانست، هم‌چون برهان طراحی ضعیف و برهان وحی‌های متناقض.
    بی‌نیازی از اقامۀ برهان
    نوشتارهای اصلی: قوری چای راسل، اژدها در گاراژ من، هیولای اسپاگتی پرنده، و اسب تک‌شاخ صورتی نامرئی
    در طول قرن‌ها، فلاسفۀ خداباور، دلایلی برای اثبات وجود خدا آورده‌اند. اکثر این دلایل به چهار ردهٔ اصلی انسان‌شناسی، کیهان‌شناسی، غائی و اخلاقی تقسیم می‌شوند.
    به طور کلّی، بی‌خدایان بر این باورند که این دلایل رد شده‌اند.
    در دوره معاصر، برخی فلاسفۀ خداناباور چون برترند راسل ارائۀ برهان در اثبات عدم وجود خدا را اصولاً ناممکن دانستند، و اشیای موهومی را مثال آوردند که رد کردنشان ممکن نیست اما، این ردناپذیری باعث نمی‌شود که باور به وجودشان موجه باشد. راسل در مقام تمثیل از اصطلاح قوری چای سماوی بهره جست. با استقبال از مفهوم قوری آسمانی، اژدها در گاراژ من توسط کارل سیگن و هیولای اسپاگتی پرنده به وسیله بابی هندرسون مطرح شدند.
    اما، گروهی که از یک سو، نظر راسل را مطلوبشان دیدند، و از سوی دیگر، بی‌علاقه به ارائه برهان برای بی‌خدایی هم نبودند، درصدد جمع این دو خواسته برآمدند و به این ترتیب اسب تک‌شاخ صورتی نامرئی زاده شد. اسبی که هرچند موهومی است، و بی‌اعتقادی به آن دلیل و برهان نیاز ندارد اما، به دلیل خود ـ متناقض بودن، قابل رد است. بر این اساس پلی میان تمثیل راسل و براهین منطقی اثبات عدم وجود خدا زده شد.
    براهین قیاسی
    براهین قیاسی اثبات عدم وجود خدا (به انگلیسی: Deductive arguments)‏؛ (ترجمه نادرست: براهین منطقی)، خدا را موجودی خود ـ متناقض می‌خوانند و بنابراین خدا ممتنع الوجود خواهد بود.
    براهینی هم‌چون خدای حفره‌ها، پارادوکس قدرت مطلق، برهان اراده آزاد و اشکال امتناع قرارگیری خدا در یک رابطۀ علّی در این گروه قرار می‌گیرند.
    هم‌چنین، براهین ناسازگاری صفات الهی، مجموعه‌ای از براهین اثبات عدم وجود خدا هستند که همگی جز براهین قیاسی می‌باشند.
    نکات: ۱. اعتقادبه بی‌خدایی هرگز امر تازه‌ای نیست و از زمان‌های کهن وجود داشته است. ۲. این نظریه به هیچ عنوان نظریه مدرن و مترقی و مستند به دلایل قابل توجه نیست. ۳. این نظریه به صورت صریح یا غیرصریح در نظرات افراد و ادیان گذشته یافت می‌شود حتی در ادیانی که صبغه ایمانی دارند مانند؛ آیین جین و برخی شقوق هندو. ۴. مدعیان فعلی این نظر در ایران هیچ دلیلی بر اثبات آن نیارده و هیچ‌یک ازدلایل خداباوران را رد نکرده‌اند. ۵. مدعیان این نظربی اخلاقی را تنها ابزار القای نظر خود یافته به جای ارائه دلیل با اهانت کردن و تهمت زدن و دروغ‌ بستن‌های مدام می‌خواهند خود را حق به جانب و مستحکم جلوه دهند. ۶. باوجودبدزبانی واهانت مستمر در وقت هم‌سخن شدن با دین‌داران دائماً لابلای کلام خود ادعا می‌کنند هرگز به کسی توهین نکرده و دوست همگانند. ۷.این اندیشه درحقیقت صورت خشنی از یکی از سه رکن سکولاریسم است که همان انسان محوری به جای عقیده انسان مخلوق برتر خداست. ۸. آتئیست‌ها برای این‌که نظر خود را نو و مترقی‌تر جاسازی کرده و به این بهانه عدهای را ذوق زده کنند درسطح وسیعی دست به طرد کردن و بیزاری جستن ازاندیشه‌های دیگر حتی مثل سکولاریسم می‌زنند. ۹. خداباوران قدرت‌مندترین دلایل را بر اثبات وجود خدا ارائه کرده‌اند و حتی در ارائۀ دلیل سطوح فکری مختلف را نیز، لحاظ کرده‌اند و اشکالاتی که مخالفان این ادله مطرح کرده‌اند، همۀ آن‌ها پاسخ گفته شده است. به همین علت، آتئیست‌ها وقتی به این بحث می‌رسند با مطالبی سست می‌خواهند این امر را با غوغاسالاری و بیان اصطلاحات و فرضیه‌های علمی بپوشانند. در حالی‌که، هیچ‌ فرضیه و نظریۀ علمی در عرصه‌های علوم طبیعی منافاتی با وجود خدا ندارد. ۱۰. با این‌که، نظریۀ آتئیسم مبتنی بر تفکر استواری نیست، پیروان آن دائماً ادعای اندیشه و فکر کرده و دیگران را دعوت به تفکر می‌کنند و درواقع، همه غیر خود را متهم می‌کنند که عقایدشان از روی بی‌فکری است.
    4ـ سنگ‌سار مجازات زنای محصنه
    حکم سنگ‌سار مخصوص کسانی که در حالی زنا کنند که اولاً؛ متأهل و دارای همسر باشد. ثانیاً؛ به همسر خود دست‌رسی داشته باشد و بتواند با او آمیزش جنسی داشته باشد. مثلاً، در سفر نباشد و یا دارای عذر منافی با مسائل زناشویی نباشد. مانند؛ عادت ماهیانه و یا ناشزه بودن همسر یا عنین بودن مرد. ثالثاً؛ طبق شرایط خاص و بسیار سخت نزد حاکم شرع به اثبات برسد.
    بعد از حصول این شرایط اگر مرد یا زن متأهل برخوردار از همسر حلال و بی‌مانع به گناه زنا آلوده شوند و در فضایی کاملاً آزاد چهار بار به این عمل خود اقرار کنند یا چهار شاهد عادل عیناً این عمل زنا را با خصوصیاتش ملاحظه و مشاهده کرده باشند و در محضر حاکم شرع گواهی دادند، زنای محصنه اثبات می‌گردد.
    به‌طور معمول، حصول چنین شرائطی بسیار نادر است. چراکه، اولاً؛ به‌طور معمول بسیار کم اتفاق می‌افتد که چهار شاهد عادل به‌طور هم‌زمان عملی را که به‌طور معمول در خفا واقع می‌شود را ببینند به ویژه این‌که، شاهد باید عادل باشد و شهادت او در ضمن تجسس که خود یک گناه است و سبب خروج از عدالت است محقق نمی‌شود مگر آن‌که، زناکار(مرد یا زن) نه تنها قصد لذت‌جویی و زنا را داشته باشد بلکه، قصد اشاعۀ فحشا و علنی کردن کار گناه خویش یا هتک حرمت و حیثیت و… را نیز، داشته باشند که در این صورت، حکم سنگ‌سار بهترین مجازات بازدارنده برای این‌گونه افراد جسور و هتاک است. نکتۀ دیگر این‌که، شهادت باید به وسیلۀ چهار نفر عادل باشد و اگر سه نفر عادل شهادت بدهند نه تنها زناکار مجازات نمی‌شود بلکه، سه نفر شاهد عادل مجازات شده و شلاق می‌خورند.
    ثانیاً؛ اقرار به زنا نیز، روشی است که منتهی شدن آن به حکم سنگ‌سار بسیار نادر است. چراکه، اقراد به زنا محصنه باید طی چهار بار اقرار با اختیار کامل و نزد حاکم شرع و بدون اجبار و اکراه باشد. این روش، بیشتر ممکن است به منظور توبه و پشیمانی از گناه صورت پذیرد ضمن‌ آن‌که، در اسلام نه تنها توصیه به این روش توبه نشده است بلکه، در روایات به‌طور ضمنی از آن نهی و حتی بررسی جنون و سلامت روانی کسی را که به این شیوه اقرار نماید، لازم می‌شمارند.
    در روایتی دربارۀ یکی از قضاوت‌های حضرت امیرمؤمنان(علیه السلام) آمده است که:«مردی از کوفه نزد ایشان آمد و اقرار به زنای محصنه کرد و از ایشان درخواست نمود که با اجرای حد او را از این گناه، پاک کنند. حضرت(علیه السلام) به او فرمودند: آیا قرآن بلدی؟(اشاره به این‌که، احکام اسلامی را می‌دانی؟) در جواب گفت: آری و مقداری از قرآن را تلاوت نمود بعد حضرت(علیه السلام) فرمودند: آیا دیوانه نیستی؟ آن مرد گفت: نه. حضرت(علیه السلام) فرمودند: از من دور شو که باید دربارۀ تو تحقیق کنم. روز دیگر آمد و همین اقرار را نزد حضرت امیرمؤمنان(علیه السلام) نمود. این بار حضرت(علیه السلام) از او پرسیدند: که آیا در زمان زنا همسری که با او باشی، داشتی؟ در جواب گفت: آری. حضرت(علیه السلام) فرمودند: برو تا در این‌باره تحقیق کنم. بار سوم نیز، همین اتفاق افتاد و حضرت(علیه السلام) او را طرد نمودند و در اقرار چهارم، حضرت(علیه السلام) او را بازداشت کرده و اقدام به صدور حکم رجم نمودند.»
    در روایت مشابه دیگری که زنی اقرار به زنای محصنه کرده بود، حضرت علی(علیه السلام) پس از هر مرتبه اقرار، زن را امر به انجام وظیفه‌ای می‌کرد تا شاید از اقرار بعدی دست بردارد به‌گونه‌ای که چهار مرتبه اقرار زن بیش از سه سال طول کشید.
    همۀ این روایات، نشان ‌دهندۀ این مطلب است که اقرار به گناه و اجرای حد و مجازات روش سفارش شدۀ اسلام برای توبه نیست.
    5ـ اسلام دین تعقل نه تقلید از پدران
    وقتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) مردم بت‌پرست را دعوت به دین خود می‌فرمود و آن‌ها نمی‌پذیرفتند تنها استدلال ‌آنان بر نپذیرفتن این بود:«وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى‏ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا.»(مائده/۱۰۴)
    «و هنگامى كه به آن‌ها گفته شود:”به سوى آن‌چه خدا نازل كرده، و به سوى پيامبر بياييد” می‌گويند:”آن‌چه از پدران خود يافته‌ايم، ما را بس است.”»
    قرآن کریم دربارۀ آنان می‌فرماید:«أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُون.»(مائده/۱۰۴)
    «آيا اگر پدران آن‌ها چيزى نمی‌دانستند، و هدايت نيافته بودند(باز از آن‌ها پيروى می‌کنند)؟!»
    بنابراین، قرآن کریم درمان دردِ دچار شدن به خرافه و تباهی عقیدتی را به‌کار بستن عقل می‌داند و از همین‌رو، بحث تعقل و تفکر در سرتاسر قرآن کریم بیان شده و مردم را دائماً به سمت اندیشیدن سوق می‌دهد و پیداست که اگر تعقل و اندیشه منافی این دین بود و یا عقاید آن غیر عقلانی بود، هرگز در این سطح وسیع مردم را دعوت به عقلانیت نمی‌کرد. آن‌قدر این مطلب(تعقل) برای اسلام مهم است که در ابتدای تمام کتاب‌های عقاید و حتی اولین حکم رساله‌های عملی به‌طور صریح، به این مطلب تأکید شده است که تقلید در عقاید دین(اصول دین) جایز نیست و در فروع و احکام دین نیز، شریف‌ترین راه اجتهاد یعنی، تخصص است و از آن‌جا که همۀ مردم نمی‌توانند به این مرتبه دست یابند، آن‌ها را رجوع به متخصص می‌دهند. همان‌طور که در امور دیگر مثل پزشکی و معماری و امثال آن نیز، همین‌گونه است.
    در این‌باره که فرزندان مسلمانان خودبه‌خود مسلمان هستند نیز، باید این نکته را در نظر داشت که به محض رسیدن به سن مناسب باید شخص، اصول عقاید خود را مرور کرده و آن‌ها را از روی تفکر، استدلال، آگاهی و اختیار بپذیرد. به این ترتیب، روشن است که دین اسلام از اندیشیدن و تعقل جدایی‌ناپذیر است و می‌توان گفت که اگر کسی هرچند مراتبی از تعقل را نداشته باشد و یا به‌کار نبرد نمی‌تواند وارد حیطۀ اسلام(به معنای مطلوب آن بشود) و از این‌رو، است که در روایات آمده که خداوند هیچ فردی را به مقام نبوت منصوب نمی‌فرمایند مگر این‌که، اول عقل او را کامل می‌کند. قرآن کریم هم، می‌فرمایند:«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُون.»(انفال/۲۲) «بدترين جنبندگان نزد خدا، افراد كر و لالى هستند كه انديشه نمی‌کنند.»
    6ـ دین و علم
    دین اسلام تمام ملک هستی را معلول وابسته به خدا می‌داند از این‌رو، تحقیق در تمام رشته‌های علم حتی علوم طبیعی به نوعی تحقیق در الهیات است و عرصه‌های مختلف تحقیق از هم گسیخته نیست و بحثی به ظاهر جدایی مثل فیزیک، شیمی، جهان‌شناسی، کیهان‌شناسی، انسان‌شناسی و… همه درواقع، مرتبط و رو به خداشناسی است. دين و فرهنگ به‌طور عام، تأثيرات ظريف، ژرف و گسترده‌اى بر همۀ مراحل تحقيقات علمى بر جاى می‌گذارد. فرضيه‌ها، نظريه‌ها، اهداف، انگيزه‌ها و حتى فرايند پژوهش علمى، همگى از باورها، ارزش‌ها و معارف دينى و متافيزيكى و سازه‌هاى فرهنگى تأثير می‌پذيرد. در اين‌جا چند مورد حضور دين در مراحل تحقيق و پژوهش علوم به ويژه، علوم انسانى بيان مى‏شود: جهت آگاهى بيشتر بنگريد: دكتر مهدى گلشنى، قرآن و علوم طبيعت، تهران: پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى. علم‌ورزى، يك فرآيند است و هرگز بدون انگيزه و هدف، از انسان سرنمی‌زند. انگيزه‌ها و اهداف، گونه‌هاى مختلفى را در برمی‌گيرد؛ از ارضاى حس كنجكاوى شخصى گرفته تا پاسخ به نيازهاى كلان بشرى. همۀ اين موارد، نيازمند بستر فرهنگى مناسب براى پرداختن به فعاليت‌هاى علمى است. فعاليت‌هاى علمى، تنها در جامعه‌اى ممكن است كه فرهنگ آن جامعه مفاهيم، ارزش‌ها و باورهاى مناسبى نسبت به پژوهش علمى داشته باشد و نه تنها آن را عملى مجاز بداند بلكه، به عنوان يك عمل لازم و ضرورى مورد تشويق قرار دهد. در بيشتر فرهنگ‌ها، دين مهم‌ترين عنصرى است كه نحوۀ جهت‏گيرى نسبت به دانش و علم‌ورزى را مشخص می‌کند. اين جهت‌گيرى می‌تواند مثبت و تشويق‏كننده و يا منفى و بازدارنده باشد. در هر صورت، مثبت بودن می‌تواند مستقيم و بی‌واسطه و يا غيرمستقيم و با واسطه باشد. البته، همۀ اديان نگرش يكسانى نسبت به علم، آگاهى و دانشورى ندارند. مسيحيت قرون وسطى، به شدت با علم و دستاوردهاى علمى خصومت ورزيد و علما و دانشمندانى را كه در زمينه‌هاى مختلف به تحقيق و پژوهش می‌پرداختند، مورد تفتيش فكرى و عقيدتى قرار داد! تعداد زيادى از آن‌ها را اذيت و آزار كرد و حتى، به شيوه‌هاى فجيع و وحشتناكى به قتل رساند! برخوردهاى خصمانه كليسا با علم، باعث شد عده‌اى به اشتباه«دين» را مخالف علم به حساب آورند. در مقابل، اسلام موضع دوستانه‌اى با علم و دانش دارد. اسلام، از انسان می‌خواهد براى كسب علم و معرفت، تلاش كند و هرگونه سختى و دشوارى را در اين راه، با جان و دل بپذيرد. اسلام براى آموختن دانش، هيچ‌گونه محدوديت زمانى و مكانى قائل نيست. انسان مسلمان، بايد از گهواره تا گور در طلب علم و دانش باشد. قال رسول اللَّه(‏صلى الله عليه و آله):«اطلبوا العلم من المهد الى اللحد.»(على ‏بن ابراهيم قمى، تفسير قمى، ج ۲، ص ۴۰۲.) اسلام«حكمت را گمشده مؤمن» قال على‏(عليه السلام):«الحكمة ضالة المؤمن.»(نهج البلاغه، صبحى صالح، ص ۴۸۱.)«كسب دانش را فريضه» عن النبى‏(صلى الله عليه و آله):«طلب العلم فريضة على كل مسلم.»(اصول كافى، ج ۱، ص ۳۵.)«مجلس علمى را بهتر از عبادت»«مجلس علم خير من عبادة ستين سنة.»«مداد دانشمندان را برتر از خون شهيدان» می‌داند.«مداد العلماء افضل عند اللَّه من دم الشهداء.» از نظر اسلام، هر چه دانش انسان بيشتر باشد، شناخت او نسبت به خداوند و در نتيجه خداپروايى و تدين او، افزون‌تر خواهد شد.«إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ.»(فاطر/ ۲۸) اين سفارش‌ها و دستورات دينى، محرّک‌هاى قوى و نيرومندى براى انجام پژوهش‌هاى علمى به وجود می‌آورد. در سايه اين محرک‌هاى دينى، علم در زمينه‌هاى مختلف به سرعت رشد كرده و شكوفا خواهد شد.«اينشتين» در اين باره می‌گويد: «حس دينى قوی‌ترين و شريف‌ترين سرچشمه (شاه فنر) تحقيقات علمى است.»(شهيد مطهرى، يادداشت‌ها، ج ۴، ص ۲۰۰) ؛ و نيز،(دكتر صفدر صانعى، آرامش روانى و مذهب، ص ۸، قم، پيام اسلام، ۱۳۵.) از همين رو در قرن‌هاى نخست تاريخ اسلام، مسلمين در رشته‌هاى مختلف علوم، به پيشرفت‌هاى سريع و چشم‌گيرى نائل آمدند و با كاهش گرايشات و ارزش‌هاى دينى، عصر افول دانش مسلمين نيز، آغاز شد. دو جهت دهى دين، به زندگى انسان معنا مى‏بخشد، هستى و حيات را تفسير می‌کند و به اعمال و كردار او، هدف و جهت مى‏دهد. انسان متدين خود را در قبال خويشتن، ديگران و حتى، محيط اجتماعى و طبيعى مسئول می‌داند و اين مسئوليت را دين و باورهاى دينى، بر دوش وى گذاشته است. بنابراين، محقق دين باور نمی‌تواند با پژوهش‌گر دين گريز يكسان باشد! مجموعه باورها و معارف دينى، او را به سوى موضوعات و مسائل خاصى هدايت می‌کند، زيرا، پاره‌اى از مفاهيمى كه براى او مطرح است، با آن‌چه براى ديگرى طرح می‌شود، متفاوت است. همان‌گونه كه يك جامعه‌شناس ماركسيست، به دليل پيش‏فرض‌هاى خود به سوى مطالعه نزاع‌ها، كشمكش‌ها و تضادها كشيده می‌شود و يك جامعه‏شناس محافظه‏كار آمريكايى در بیشتر مواقع نظم، تعادل و ثبات اجتماعى را مورد مطالعه قرار می‌دهد؛ يك جامعه‌شناس دين‌ورز نيز، در بیشتر مواقع به مطالعه موضوعات و مسائلى می‌پردازد كه از طريق باورهاى دينى و فرهنگی‌اش، با آن‌ها آشنا شده و نزد او اهميت يافته است. به باور «ويليام جيمز»:«دين هميشه نشانه‏هايى از چيزهايى داده است كه عقل و علم بشر هرگز به آن‌جا راه نداشته است؛ اما، همين نشانه‏ها سبب شده كه عقل و علم به تحقيق بپردازد و بالاخره به كشفياتى نائل گردد.»(شهيد مطهرى، مجموعه آثار، ج ۳، ص ۳۳۶)، «تهران و قم،
    صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۲» سه پيش‌فرض‌هاى علوم، ‏علوم بر پيش‌فرض‌ها و اصول پيشينى استوار است كه به عنوان باورهاى پايه دينى و متافيزيكى مسلم فرض می‌شود. به گمان«گولدنر»، اين پيش‌فرض‌ها گاهى آگاهانه، مورد توجه دانشمند قرار می‌گيرد و گاهى ناآگاهانه، ولى در عين حال نظريه، فرضيات تحقيق، انتخاب داده‌ها و كل فرآيند تحقيق تحت تأثير آن‌ها قرار می‌گيرد. گولدنر به اين‌گونه پيش‌فرض‌ها «فرضيات كلى» می‌گويد«اين فرضيات كلى مبناى اصلى بسيارى از انتخاب‌ها بوده و فرضيات مسلم را به يكديگر پيوند می‌دهد. و از همان ابتدا، در فرمول‌هاى يك نظريه و در محققين تأثير می‌گذارد.»(آلوين گولدنر، بحران جامعه‌شناسى غرب، ترجمه فريده ممتاز،تهران، شركت سهامى انتشار، ۱۳۶۸، ص ۴۷ ) اين پيش‌فرض‌ها گاهى بسيار عام و كلى است، مانند باورها و عقايدى كه به كل هستى مربوط می‌شود و گاهى محدود بوده و به حوزه خاصى مربوط می‌شود،(مانند فرضياتى كه درباره جامعه و انسان وجود دارد). همۀ اين پيش‌فرض‌ها از نوع باورهاى هستى شناسانه نيست بلكه، برخى آنها از نوع ارزش‌ها بوده و اين دو در بیشتر مواقع با يكديگر ارتباط دارد. براى مثال وقتى ما به فرزندان خود ياد می‌دهيم كه انسان‏ها يا مسلمان‌اند يا كافر، در همين حال خوبى مسلمانى و بدى كافر بودن را نيز، به آنان آموخته‌ايم. اين پيش‌فرض‌هاى كلى را ما، از نخستين دوره‌هاى كودكى در خانواده، مسجد، مدرسه و جاهاى ديگر به صورت رسمى و يا غيررسمى فرا می‌گيريم. زمانى كه ما در كودكى، توحيد را به عنوان يك اصل دينى می‌آموزيم، يك ديدگاه كلى نسبت به جهان و هستى ياد می‌گيريم. ديدگاهى كه جهان را منظم و تحت اداره يك هستى بخش حكيم و هدف‏دار معرفى مى‏كند، و زمانى كه نبوت را می‌آموزيم، پيش‌فرض‌هاى زيادى را نسبت به انسان و جامعه فرا می‌گيريم. به هر حال در دين، فلسفه و فرهنگ به طور كلى پيش‌فرض‌هاى مختلفى به افراد جامعه آموخته می‌شود. كه پيش‌فرض‌ها و آكسيوم‌هاى تحقيقات علمى خواهد بود. چهار گزاره‌هاى علمى‏ هر چند وظيفه اصلى دين، بيان همه واقعيت‌هاى خرد و كلان هستى نيست ولى، در اديان آسمانى به ويژه اسلام، به مناسبت‌هاى مختلفى از واقعيت‌هاى مربوط به آفرينش سخن رفته است، رازهاى علمى نهفته در قرآن، اقيانوس بی‌كرانى از دانش‌هاى كيهان شناختى، انسان شناختى، تاريخ، نجوم و… است كه دانشمندان شرق و غرب را به تحقيقات زيادى واداشته و آنان را سخت به حيرت افكنده است. در اينجا به نمونه‏هاى چندى از آيات و موضوعات علمى ذكر شده اشاره مى‏شود. ۱ـ تلقيح نباتات (آيه ۲۲، همين سوره )۲ـ قانون زوجيت و تعميم آن به عالم نباتات (آيه ۳، سوره رعد)۳ـ حركت وضعى و انتقالى زمين (آيه ۵۳، سوره طه)۴ـ وجود يك قاره ديگر غيراز قاره‌هاى شناخته شده آن روز (آيه ۱۷، سوره رحمن)۵ـ اصل كروى بودن زمين (آيه ۴۰، سوره معارج)۶ ـ ارتباط بين پديده‏هاى جوى (آيه ۱۶۴، سوره بقره و آيه ۵ سوره جاثيه) در عين حال با توجه به اين‌كه قرآن، كتابى انسان‏ساز و هدايتگر است، تنها ممكن است در مواردى خاص به مسائل علمى اشاره كند. اين اشارات جزئى، منبع الهام براى دانشمندان است. گذشته از آن، قرآن هميشه مردم را به سير در روى زمين و مطالعه پديده‌هاى جوى، فرا خوانده و بنابر پاره‏اى از تفاسير، امكان صعود به كرات ديگر را خبر داده است. در اين زمينه كتاب‌ها و مقاله‌هاى بسيارى از سوى دانشمندان، در رشته‌هاى مختلف علوم به نگارش درآمده و همه از عظمت قرآن و تطبيق آيات آن، با جديدترين ره‌يافت‌هاى دانش بشرى سخن گفته‌اند. نگا» الف)« سيد محمد حسين، طباطبايى، اعجاز قرآن» ب)«ناصر، مكارم شيرازى، قرآن و آخرين پيامبر» ج)«حسن محمد، المكى العاملى، الالهيات على هدى الكتاب والسنة والعقل، محاضرات استاد جعفر سبحانى، قم، امام صادق‏عليه السلام، ۱۴۱۷، ج ۳، ص ۴۱۸» د)«سيد ابوالقاسم، خويى، ترجمه البيان، ج ۱، ص ۱۱۷»«موريس بوكاى» در كتاب مقايسه‏اى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم مى‏گويد:«چگونه می‌توان از تطبيق قرآن با جديدترين فرآورده‌هاى علمى بشر، در شگفتى فرو نرفت و آن را اعجاز به حساب نياورد!؟» (موريس بوكاى، مقايسه‏اى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، ترجمه، مهندس ذبيح اللَّه دبير، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ دوم، ۱۳۶۴) او ضمن مقايسه آموزه‌هاى علمى قرآن، با تناقضات عهدين و دانش‌هاى رايج زمان نزول قرآن، می‌گويد:«نظر به وضع معلومات در عصر محمد(صلی الله علیه و آله)، نمی‌توان انگاشت كه بسيارى از مطالب قرآنى، كه جنبه علمى دارد مصنوع بشرى بوده باشد. به همين جهت به طور کامل به حق است كه نه تنها قرآن را بايد به عنوان يك وحى تلقى كرد بلكه، به علت تضمين اصالتى كه عرضه می‌دارد… به وحى قرآنى مقام به طور کامل متمايزى می‌دهد»(همان، ص ۳۳۸ ). از جمله مواردى كه موريس بوكاى بر آن انگشت نهاده، مسأله جنين‌شناسى در قرآن است. او با نظر داشت آيه «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً»(دهر، ۷۶، آيه ۲)«هر آينه ما انسان را از نطفه آميخته آفريديم ما او را می‌آزماييم. پس، او را شنوا و بينا قرار داديم و ديگر آيات مربوط «سجده، ۳۲، آيه ۸ »، «علق ،۹۶، آيه ۲ »،«مؤمن ،۴۰، آيه ۶۷ »،« قيامت ،۵۷، آيه ۳۸ »،« حج ،۲۲، آيه ۵ »،« مؤمنون ،۲۳، آيه ۱۴». به پيدايش جنين از «نطفه آميخته» می‌نويسد: مايع منوى از ترشحات مختلفى كه از غدد زير ناشى مى‏شود تشكيل شده است.۱ ـ بيضه‏ها: ترشح غده تناسلى مرد حاوى
    اسپرماتوزوئيدهاست، سلول‏هاى درازِ واجد تاژكِ دراز، و غوطه ور در مايعى سرم گونه‌اند.۲ ـ كيسه‏هاى تخمى: اين اعضا كه مخازن اسپرماتوزوئيدند، نزديك پروستات قرار گرفته و ترشح خاصى بدون عناصر باروركننده دارند. ۳ـ پروستات: مايعى ترشح می‌کند كه به منى،ظاهر خامه‌اى و بوى ويژه‌اش را می‌دهد.۴ـ غدد ملحق به مجارى ادرار كه عبارتند از:غدد كوپر (Cooper) يا غدد مرى (Merry) مترشح مايعى سيال، و غدد ليتره (Littre) كه ماده‏اى مخاطى ترشح می‌کنند.(بوكاى، موريس، تورات، انجيل، قرآن و علم، ترجمه دبير، ذبيح الله، ص ۲۷۰، ۲۷۱)… وى سپس مى‏گويد: «… چگونه می‌توان از توافق متن قرآنى با شناخت علمى‏ كه از اين پديده‌ها در عصرمان داريم تحت تأثير قرار نگرفت».(همان، ص ۲۷۳،۲۷۲) بررسى اين آيات نشان می‌دهد ۱ـ ابداعى بودن اصل اختلاط نطفه در قرآن بهترين گواه بر اين مطلب تاريخ جنين‌شناسى است كه نشان می‌دهد تا قرون اخير مسأله آميختگى نطفه، به هيچ وجه در ميان دانشمندان مطرح نبوده است. ۲ـ قرآن براى اولين‏بار در تاريخ دانش بشرى مسأله پيوند بيولوژيك جنين با والدين را روشن ساخته و اين مسأله تا بيش از ده قرن، پس از نزول قرآن بر دانشمندان مخفى بوده است. جهت آگاهى بيشتر بنگريد الف)«حميدرضا شاكرين، قرآن و رويان‏شناسى ،مقاله، حوزه و دانشگاه ،فصلنامه» ب)«همو، راز آفرينش ،مجموعه پرسش‏هاى دانشجويى، دفتر ۲۶، قم، نشر معارف ،۱۳۸۶» ۳ـ انطباق پذيرى آن با آخرين ره آوردهاى علمى معاصر در جنين‌شناسى. در پايان ذكر، اين نكته لازم است كه تحقيقات دانشمندان تاكنون عمدتاً بر رابطه قرآن با علوم طبيعى متمركز بوده است. در حالى كه آموزه‌هاى مربوط به علوم انسانى در متون دينى صدها برابر علوم طبيعى است. و اين سرمايه‏گذارى اساسی‌ترى، در اين زمينه كرده است. مبانى انسان شناختى دين دست‌مايه بزرگى براى توليد دانش‌هاى انسانى مبتنى بر دين است و تلاش و كوشش گسترده و فراگيرى در اين زمينه لازم می‌باشد.
    7ـ ذره خدا چیست؟
    خرد وکلان هستی، آکنده از اسرار است. ودر وجود انسان، گرایش به کشف این اسرار موج می‌زند وهرکشفی او را یک گام به سمت شناخت هستی وانسان وخدا می‌کشاند ولی در این میان عده قلیلی که ادعای بی‌خدایی دارند چون هیج دلیلی بر این ادعا ندارند و از سویی ادله خداباوران را غیرقابل انکارمی‌بند هرگاه خبر کشفی جدید را می‌شنوند سراسیمه آن‌را دلیل ادعای خود معرفی می‌کنند.
    سگی را گرکلوخی بر سرآید به تندی برجهد کاین استخوانی است
    دو کس نعشی اگر بر دوش گیرند لئیم الطبع انگارد که خوانی است
    حتی، به خود اجازه نمی‌دهند در مورد ارتباط یا بی ربطی آن با مدعا بیندیشند. این مطلب در مورد فرضیه داروین بخوبی قابل مطالعه است که در حالی‌که خود او، خدا باور بود فرضیه او را برد خدا، شعار ساختند. نظریه ذره خدا هم، یک نظریه علمی درمورد چگونگی تشکیل علم ماده است وبه فرض صحت وتمام.ودن خود اینذره نایزمند آفریننده می‌باشد.
    بوزون هیگز (به انگلیسی: Higgs boson)‏ یا سازوکار BEH معروف به ذرّهٔ خدا، یک ذره بنیادی اولیه فرضی دارای جرم است که وجود آن به وسیلۀ مدل استاندارد فیزیک ذرات، پیش‌بینی شده‌است.. مشاهده تجربی این ذره ممکن است بتواند دربارۀ چگونگی جرم‌دار شدن ماده توسط ذرات بنیادی بدون جرم دیگر، توضیح دهد. به طور خاص، بوزون هیگزبه احتمال می‌تواند دلایلی برای تفاوت‌های بین فوتون که بدون جرم است و بوزون‌های W و Z که نسبتاً پرجرم هستند، ارائه کند. جرم ذرات بنیادی، تفاوت‌های بین الکترومغناطیس(که به وسیلۀ فوتون‌ها ایجاد می‌شود) و نیروی هسته‌ای ضعیف(که به وسیلۀ بوزون‌های W و Z ایجاد می‌شود) در ساختار میکروسکوپیک(و به‌طبع ماکروسکوپیک) ماده مؤثر هستند. بنابراین، بوزون هیگز یک مؤلفه بسیار مهم در دنیای ماده ‌است. در تاریخ چهارم جولای ۲۰۱۲، دانشمندان مرکز تحقیقات سرن در سوئیس اعلام کردند که در آزمایش‌های خود ذره «بوزون هیگز» را که «ذره خدا» نیز، نامیده می‌شود، مشاهده کرده‌اند.
    ذرۀ خدا
    پس از نوشته شدن کتابی به نام «ذره خدا، اگر پاسخ کائنات است، سؤال چیست؟» به وسیلۀ لیان لدرمن که در آن این ذره را «ذره خدا» نامید، اغلب در رسانه‌ها از بوزون هیگز به‌عنوان «ذره خدا» یا «ذره الهی» یاد می‌شود.
    البته، اگر این ذره از سوی خداناباوران به عنوان مبدأ هستی معرفی شود، باید به سؤالاتی که مطرح می‌شود، پاسخ‌گو باشند.
    الف) آیا این ذره، بسیط است یا مرکب؟ اگر مرکب است پس، نیازمند به اجزای خود می‌باشد و هرچه که نیازمند به غیر است نمی‌تواند مستقل از آن غیر باشد و حال آن‌که مبدأ عالم به یقین، باید در وجود خود محتاج به غیر نباشد.
    و اگر آن ذره، بسیط است، نباید هرگز به تغییر و تحول مبتلا شود زیرا، موجودی که مبتلا به تغییر می‌شود، به یقین، مرکب از دو جهت است: یک جهت فصلیت حال حاضر اوست و جهت دیگر، استعداد برای تبدیل به شیء دیگر شدن و جهت استعداد غیر از جهت فصلیت اوست. علاوه بر آن‌که، از آن بسیط، این همه اشیای گوناگون چگونه حاصل شده است؟
    ب) آیا این ذره دارای علم است یا خیر؟ تا به حال، هیچ‌کس مدعی نشده است که ماده دارای علم و آگاهی است و در این صورت، علم در انسان‌ها که در مرتبۀ بعدی این ذرات هستند از کجا پدید آمده است.
    8ـ معنای«الرجال قوامون علی النساء»
    نخست بايد دانست آن‌چه در اسلام توصيه شده، مهربانی و لطف در ميان اعضا خانواده است. و در آيات و روايات دربارۀ خوش اخلاقی و رسيدگی مردان نسبت به خانواده سفارشات بسياری شده است. سيره خود پيامبر(صلی الله علیه و آله) و امامان(علیهم السلام) و بزرگان ما همگی نيكی و محبت به همسر و فرزندان بوده است. و برای مرداني كه بداخلاقی دارند مجازات فشار قبر، قرار داده شده است.
    جهت توضيح بيشتر، توجه شما را به مطالب زير جلب می‌كنيم. زیرا، در آیه مذکور دو نکته نیازمند توضیح است :
    1ـ دربارۀ«الرجال قوامون علي النساء» بايد معناي آن را به درستی فهم نمود. در اين رابطه بايد ابتدا درک درستی از(قوام ) بودن مرد و دايره شمول آن داشت, تا بتوان به دليل و فلسفه آن، راه يافت. بنابراين، در اين‌جا سه نكته بايد روشن شود، معنا, گستره و حكمت.
    الف) در رابطه با معنای كلمه (قوام) آمده است:«القوام من القيام و هو اداره المعاش» يعني,(قوام) مشتق شده از(قيام) و آن به معنای اداره امور زندگی است». (تفسير الميزان , ج ۴, ص ۲۱۵)
    ب) فلسفه اين حكم آن است كه به طور طبيعی مرد, توانايی بهتری برای اداره خانواده و تأمين نيازمندی‌های آن و امور اجتماعی دارد. چراکه، آیه اطلاق دارد مربوط به شؤونات مختلف زندگی اعم از خانواده و اجتماع است.
    از طرف ديگر زن نيازمند محيطی امن، همراه با آسايش كافی است. تا در پرتو آن , بتواند به انجام وظايف ديگری كه در نظام آفرينش بر عهده او قرار داده شده است(مانند حمل, رشد و تربيت فرزند و…) بپردازد. بنابراين، مسؤوليت مرد و در راستای آن، تلاش براي اداره و تأمين نيازهای خانواده و اجتماع, نه تنها امری شرعی بلكه، حقيقتی تكوينی و متناسب با نظام خلقت زن و مرد است.
    2ـ در مورد دستور تنبیه، نکات زیر قابل توجه است:
    الف) اسلام به عنوان یک مکتب جامع و وسیع، برای کنترل نهاد‌های مختلف درون جامعۀ اسلامی و سوق دادن آنها به سمت اهداف متعالی، برنامه‌ای حساب شده و با توجه به شناخت کامل انسان اعم از مرد و زن

  45. اینجور ادم بودن یه دل بزرگ و یه عالمه صبر میخواد
    شاید که من نتونم که همچین ادم باشم ولی همیشه از خدا خواستم منو به اندازه توانم ازمایش کنه البته براش یه شرط هم گذاشتم که تا آخرشم تنهام نذاره
    به امید موفقیت همه در زنگی

  46. خواب؛ بزرگترین نشانه مرگ وقیامت

    در تفسیر “المیزان” از امام محمد باقر علیه السلام نقل شده که لقمان حکیم در نصیحتی به فرزندش فرمود:
    ای پسرم! اگر درباره مردن شک داری، خواب را از خودت بردار، وهرگز نمی توانی چنین کنی، و اگر درباره قیامت(و زنده شدن پس از مرگ) شک و تردید داری، بیداری را از خودت بردار!(بعد از خواب بیدار نشو.) وهرگز نمی توانی
    برای اینکه اگر در این اندرز من دقت کنی خواهی دید که نفس تو به دست دیگری اداره می شود، و نیز خواهی دانست که خواب بمنزله مرگ، وبیداری بعد از خواب بمنزله بعث (زنده شدن) بعد از مردن است.(المیزان، ج١۶، ذیل آیه١٢سوره لقمان)
    در روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هم آمده است:کما تنامون وکما تستیقظون تبعثون:همانطور که خواب می روید، می میرید وهمانطور که از خواب بیدار می شوید، بعداز مرگ(زنده و) مبعوث می شوید.(مجموعه آثار شهیدمطهری، ج١،ص٢١١)

    “مولوی” درباره این موضوع میگوید:
    هست ما را خواب وبیداری ما
    برنشان مرگ و محشر دو گواه
    حشر اصغر حشر اکبر را نمود
    مرگ اصغر مرگ اکبر را زدود
    مثنوی معنوی، چاپ اقبال، ص٨١۴

    منظور از “حشر اصغر” خوابیدن و منظور از “مرگ اکبر” مردن است. همچنین منظور از “حشر اصغر” بیداری از خواب و منظور از “حشراکبر” بیداری پس از مرگ و زنده شدن در روز قیامت است.

    شگفتی مرگ و حتمی بودن اجل

    به گفته صائب تبریزی

    مرگ را نتوان به رشوت از سر خود دور کرد
    کاین نهنگ جان ستان را چشم بر اسباب نیست

    در دعای جوشن کبیر (بند۴٣)می خوانیم “یا من فی الممات قدرته”: ای خدایی که قدرتت در مرگ (و قبض روح انسانها) آشکار می شود.
    قدرت و حاکمیت خداوند متعال در همه جا وجود دارد، اما در لحظه مرگ وقبض روح انسانها، این قدرت و حاکمیت بی نظیر، آشکار می شود، و شگفتی وتعجب همه را برمی انگیزد.

    “اگر خدا را قبول ندارید درحقیقت مرگ بیاندیشید”

    راستی! اگر خدا را قبول ندارید ودر وجود او ودر برپایی روز قیامت شک دارید، مرگ را از سر عزیزان رفع کنید، این کیست که شما را قبض روح می کند و قدرتمندترین انسانها در برابر او زانوانش خم می شود؟!
    قرآن کریم می فرماید:او خداست و اگر او را قبول ندارید مرگ را از سر خود رفع سازید! (الله یتوفی الأنفس حین موتها… )(سوره زمر، آیه۴٢)(البته گاهی خداوند مستقیما خودش جان انسانها را می گیرد و گاهی بوسیله عزرائیل و گاهی بوسیله فرشتگان دیگر، که همه تحت امر ودستور خداوند متعال می باشند. )
    نه به میل خود آمدی به جهان
    نه برون می روی به میل از آن

    در سوره واقعه(آیات ٨٣ تا ٨٧)می خوانیم:فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ * وَأَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ * وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَلَكِنْ لَا تُبْصِرُونَ * فَلَوْلَا إِنْ كُنْتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ * تَرْجِعُونَهَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ: پس چرا هنگامی که (جان خود یا عزیزانتان) به گلوگاه می رسد، وشما در این حال نظاره می کنید و(کاری از دستتان ساخته نیست) و ما از شما به او نزدیکتریم، ولی شما نمی بینید، پس اگر هرگز (در برابر اعمالتان) جزا داده نمی شوید (و خدا وقیامتی وجود ندارد) آن روح را باز گردانید (وجلوی مرگش را بگیرید) اگر راست می گویید!!

    قدرت حیرت آور عزرائیل

    از امام صادق علیه السلام نقل شده که از فرشته مرگ؛ عزرائیل سؤال شد:چگونه انسانها (و دیگر موجودات زنده) را دریک لحظه قبض روح می کنی با اینکه بعضی در مغرب و بعضی در مشرقند؟! یا چگونه در یک لحظه جمعیت زیادی را قبض روح می کنی؟!)
    حضرت عزرائیل در جواب گفت:جانها را می خوانم، به من پاسخ می دهند، و دنیا در برابر من مانند ظرفی است که در برابر یکی از شما قرار دارد که هر چه بخواهید آن را زیر و رو می کنید.
    گویا خواجه عبدالله انصاری درباره همین قدرت شگفت عزرائیل این اشعار را سروده

    بر جان، اجل دارد کمین، دشمن همی جوشد ز کین

    همچون سلیمان با نگین، باید که باشی دادگر

    پیر و جوان را می کشد، طفل و زنان را می بَرَد

    بر فرقِ شاهان می زند، نه خشک بگذارد نه تر

    شاه و گدا یکسان بُوَد، جان در رهش ارزان بُوَد

    پیل و پشه لرزان بُوَد، نه بام بگذارد نه دَر

    او شهرها ویران کند، بس دیده ها گریان کند

    هر جسم را بی جان کند، هر کس بُوَد در بحر و بر

    هر چند کوشی در جهان، بستاند از تو یک زمان

    فرزند و جان و خان و مان، اسباب و زن با سیم و زر

    بشنو ز من ای با خرد، هر چیز با تو در لحد

    ناید، مَدارش زانِ خود، علم و عمل با خود ببر

    تن با تو ناید نیز هم، نه خال و مام و باب و عم

    کس را نباشد از تو غم، خود را زمانی غم بخور

    هر کس دمی یاری کند، آن لحظه بیزاری کند

    لطف حقت یاری کند، می باش از خود با خبر

    بیرون کنند از بوستان، بیگانه وارت دوستان

    دورت کنند از آستان، دارند بر مالت نظر

    گردی چنان خوار و زبون، ساکن شوی در خاک و خون

    در گورگردی سرنگون، چون مرغ ریزی بال و پر

    بسیار یاد مرگ کن، پس ساز راه و برگ کن

    جمله معاصی ترک کن، یابی عطا از حق مگر

    از روز رفتن یاد کن، بر خویشتن فریاد کن

    گر بنده ای آزادکن، خود را ز زندان سـَقَر

    سختی جان کندن نگر، هول نکیرینت نگر

    در گور بگشایند «در» از روضه یا عین شرر

  47. امام علی (ع) در مقابل سؤال کفار راجع به خداوند به
    زیبایی جواب دادند وهم ضعف و عدم درک ما از وجود خداوند را شرح دادند.

    سؤال کفاردر مورد خدا از امام علی(ع):

    در چه سال و تاریخی خدایت به وجود آمد؟
    امام فرمود ؛
    خداوند وجود داشته قبل از بوجود آمدن زمان و تاریخ و هرچیزی که وجود داشته.
    کفار گفتند چه طور میشود؟
    هرچیزی که به وجود آمده یا قبلش چیزی بوده که از او به وجود آمده ویا تبدیل شده!
    امام علی (ع) فرمود :
    قبل از عدد ٣ چه عددی است ؟
    گفتند ٢
    امام پرسید قبل از عدد ٢ چه عددیست ؟
    گفتند ١
    امام پرسید و قبل از عدد ١ ؟
    گفتند هیچ
    امام فرمود چطورمیشود عدد یک که بعدش اعداد بسیاری هست قبل نداشته باشد
    ولی قبل ازخداوند که خود احد و واحد حقیقی است نمیشود چیزی نباشد!
    کفار گفتند خدایت کجاست وکدام جهت قرار گرفته؟!!
    امام فرمود همه جا حضور دارد وبر همه چیز مشرف است .
    گفتند چطور ممکن است که همه جا باشی و همه جهت اشراف داشته باشی؟!
    امام فرمود:
    اگر شما در مکانی تاریک خوابیده باشید صبح که بیدار شوید
    روشنایی را از کدام طرف و کجا می بینید؟
    کفار گفتند همه جا و از همه طرف
    امام فرمود پس چگونه خدایی که خود نور سماوات و ارض است نمیشود همه جا باشد؟
    کفار گفتند : پس جنس خدا از نور است اما نور از خورشید است خدایت از چیست!؟
    چطور میشود از چیزی نباشی همه جا هم باشی قدرت هم داشته باشی !؟
    امام فرمود خداوند خودش خالق خورشید و نور است
    آیا شما قدرت طوفان و باد را ندیده أید؟
    باد از چیست که نه دیده میشود نه از چیزی است،
    در حالی که قدرتمند است؟
    خداوند خود خالق باد است.
    گفتند :خدایت را برایمان توصیف کن.از چه درست شده؟
    آیا مثل آهن سخت است؟
    یا مثل آب روان؟
    ویا از گاز است و مثل دود و بخار است !؟
    امام فرمود:
    آیا تا به حال کنار مریضی در حال مرگ بوده اید و با او حرف زده اید؟
    گفتند : آری بوده ایم وحرف زده ایم .
    امام فرمود : آیا بعداز مردنش هم بااو حرف زدید ؟
    گفتند نه چطور حرف بزنیم در حالی که او مرده ؟!
    امام فرمود : فرق بین مردن و زنده بودن چه بود که قادر به تکلم وحرکت نبود؟
    گفتند :روح،روح از بدنش خارج شد.
    امام فرمود شما آنجا بودید و میگویید که روح از بدنش خارج شد و مُرد.
    حال آن روح را که جلو چشم شما خارج شده برایم توصیف کنید از چه جنس و چگونه بود !؟
    همه سکوت کردند.
    امام علی (ع) فرمود: شما قدرت توصیف روحی که جلو چشمتان از بدن مخلوق خدا بیرون آمده را ندارید؛ چطور قادر به فهم و درک ذات أقدس احدیت و خدای خالق روح هستید؟

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *

*

 

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.