نخست بیندیش آن گاه سخن بگو
روزی خانمی سخنی را بر زبان آورد که مورد رنجش خاطر بهترین دوستش شد . او بلافاصله از گفته خود پشیمان شده و به دنبال
زیرکی پسر
نوشته اند: زمانی كه نادر شاه افشار عزم تسخیر هندوستان داشته در راه كودكی را دید كه به مكتب میرفت. از او پرسید: پسر جان
هرناخوشایندی بد نیست…
سال های بسیار دور پادشاهی زندگی می كرد كه وزیری داشت. وزیر همواره می گفت: هر اتفاقی كه رخ می دهد به صلاح ماست. روزی
عاشقانی كه پیش از من گریستند…
عاشقانی كه پیش از من گریستند… ماهی كوچك دچار آبی بی كران بود.آرزویش همه این بود كه روزی به دریا برسد.و هزار و یك
مقام توکل و رضا…
روزی حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد: دلم می خواهد یکی از آن بندگان خوبت را ببینم. خطاب آمد: به صحرا برو.
شطرنج…
بازی شطرنج برای اولین بار در هند اختراع شد و وقتی که حاکم هند با آن بازی آشنا شد و ریزه کاری های و
سرنوشت انسان را اراده او تعیین می کند…
در طول نبردی مهم و سرنوشت ساز ژنرالی ژاپنی تصمیم گرفت با وجود سربازان بسیار زیادش حمله کند. مطمئن بود که پیروز می شوند، اما
در جهان هستی چقدر اثرگذاریم؟
درون جنگلی یک پشه لختی فرو بنشست بر شاخه درختی پس از لختی درنگ و استراحت چو برمی خاست گفتی با فصاحت:
آخر مهندسی…!
به یک دانشجوی مهندسی، و یک دانشجو فیزیک و یک دانشجو ریاضیات، 150 دلار دادند و ازآنها خواسته شدکه با استفاده از این پول، ارتفاع
یک مسئله عجیب به نام تصویر ذهنی
* شخصی سر کلاس ریاضی خوابش برد. زنگ را زدند بیدار شد و با عجله دو مسئله را که روی تخته سیاه نوشته شده بود
زیرکی ملانصرالدین
ملا نصرالدین هر روز در بازار گدایی میکرد و مردم با نیرنگی٬ حماقت او را دست میانداختند. دو سکه به او نشان میدادند که یکی