خانه / سعید جنگ جوی

آرشیو نویسنده: سعید جنگ جوی

من سعید جنگ جوی هستم و برخلاف نامم صلح جو و صلح طلب هستم از آنجایی که مهندسی آی تی خوندم و از طرفی به روانشناسی علاقه دارم این دو علاقه به هم پیوسته و این سایت موفقیت رو بوجود آورده است. شاد و خندون باشید ;)

من دزد مال هستم نه دزد دین!!

یادش بخیر، روزگاری دزدها هم باشرف بودند . گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند. او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟ گفت: صاحب مال ...

ادامه مطلب »

آرایشگر و مشتری …

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت در بین کار گفت و گوی جالبی بین آنها در گرفت.آنها در مورد مطالب مختلفی صحبت کردندوقتی به موضوع خدا رسیدآرایشگر گفت: من باور نمی کنم که خدا وجود دارد.مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟آرایشگر جواب داد: کافیست به خیابان بروی ...

ادامه مطلب »

سه پند حکیمانه لقمان …

روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو ۳ پند می دهم که کامروا شوی. اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری! دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی ! سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی !!! پسر لقمان ...

ادامه مطلب »

عصر یخبندان …

در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردندخارپشتها وخامت اوضاع را دریافتند ،تصمیم گرفتند دور هم جمع شوند و بدین ترتیب همدیگر را حفظ کنند ولی خارهایشان یکدیگر را در کنار هم زخمی می کرد به ویژه وقتی که نزدیکتر بودند تا گرمتر شوند به این خاطر بر ...

ادامه مطلب »

زود قضاوت نکنیم!

توی کافه‌ فرودگاه یکی پشت سر هم سیگار می‌کشید؛ یکی دیگه رفت جلو گفت: – ببخشید آقا! شما روزی چند تا سیگار می‌کشین؟ – منظور؟ – منظور اینکه اگه پول این سیگارا رو جمع می‌کردین، به اضافه‌ی پولی که به خاطر این لامصب خرج دوا و دکتر می‌کنین، الان اون ...

ادامه مطلب »

کشاورز

پیرمردی تنها در یکی از روستاهای آمریکا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش را شخم بزند اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش بود که می توانست به او کمک کند که او هم در زندان بود .پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و ...

ادامه مطلب »

فرا رسیدن ماه مبارک رمضان بر تمام هم میهنان و مسلمانان مبارک باد …

ادامه مطلب »

دوست داشتن در مقابل استفاده كردن

زمانیكه مردی در حال پولیش كردن اتوموبیل جدیدش بود كودك ۴ ساله اش  تكه سنگی را برداشت و  بر روی بدنه اتومبیل خطوطی را انداخت.   مرد آنچنان عصبانی شد كه دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محكم پشت دست او زد بدون انكه به دلیل خشم متوجه ...

ادامه مطلب »

فرصت سوزی …

پسر كوچكی، روزی هنگام راه رفتن در خیابان، سكه ای یك سنتی پیدا كرد. او از پیدا كردن این پول ، آن هم بدون هیچ زحمتی، خیلی ذوق زده شد. این تجربه باعث شد كه او بقیه روزها هم با چشمان باز سرش را به سمت پایین بگیرد و در ...

ادامه مطلب »

جنبه اس داریم !

این چه وضعشه آخه ، یه آقا پسری یه متن واقعا عالی و پربار میذاره ، به لایک هاش (Like) نگاه می کنی بیشتر از ۷،۸ تا نیس ! ولی یه دختر هرچرت و پرتی بنویسه کمترین لایکش ۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹ تائه ! فیس بوکه داریم !یه آقا پسری یه عکس توپ ...

ادامه مطلب »