در یک شهربازی پسرکی سیاهپوست به مرد بادکنک فروشی نگاه می کرد که از قرار معلوم فروشنده مهربانی بود.

بادکنک فروش برای جلب توجه یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و بدینوسیله جمعیتی از مشتریان جوان را جذب خود کرد .

سپس بادکنک آبی و همینطور یک بادکنک زرد و بعد ازآن یک بادکنک سفید را رها کرد . بادکنک ها سبکبال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپدید شدند.

پسرکی سیاهپوست هنوز به تماشا ایستاده بود و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود.

تا این که پس از لحظاتی به بادکنک فروش نزدیک شد و با تردید پرسید :

ببخشید آقا! اگر بادکنک سیاه را هم رها می کردید آیا بالا می رفت ؟

مرد بادکنک فروش لبخندی به روی پسرک زد و با دندان نخی را که بادکنک سیاه را نگه داشته بود برید و بادکنک به طرف بالا اوج گرفت وپس از لحظاتی گفت :

” پسرم آن چیزی که سبب اوج گرفتن بادکنک می شود رنگ آن نیست بلکه چیزی است که در درون خود بادکنک قرار دارد .

… چیزی که باعث رشد آدمها میشه رنگ و ظواهر نیست …

رنگ ها … تفاوت ها … مهم نیستند… مهم درون آدمه ، چیزی که در درون آدم ها است تعیین کننده مرتبه و جایگاهشونه و هرچقدر ذهنیات ارزشمندتر باشه ، جایگاه والاتر و شایسته تری نصیب آدم ها میشه

16 سه نظر

  1. سلام.

    در دنیای پرتکاپوی امروزی زندگی کردن آن هن مثبت زتدگی کردن فراموش شده . لازم است یادآوری شود .

    کار شما قابل تحسین است .

    یهترین ها آرزوی من برای شما
    پاسخ سعید جنگجوی : ممنون دوست گرامی

    لطف دارین

  2. سلام اگر با تبادل لینک موافق هستی لطفا من رو با نام : بزرگترین گالری عکس | ایران والپیپر

    لینک کنید و سپس در سایتم یک دیدگاه مبنی بر اسم لینک شما در سایتم بگید که من هم لینک کنم…

    ضمناً آمار سایت روزانه 60000 نفر میباشد.

  3. من که چیزی نمی بینم

    فکر کنم دو روز دیگه بیاد رو سایت میهن بلاگ یکمی قاطی کرده
    پاسخ سعید جنگجوی : داداش من ، من چطور میبینم تو نمیبینی ؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟

  4. خدایا ! بشکن این آیینه هارا

    که من ازدیدن آیینه سیرم

    مراروی خوشی اززندگی نیست

    ولی اززنده ماندن ناگزیرم…

    خداوندا !خطاگفتم ببخشای

    توبرمن سینه ای بی کینه دادی

    مراهمراه روی ناخوشایند

    دلی روشنترازآیینه دادی

    مراصورت پرستان خواردارند

    ولی سیرت پرستان میستایند

    به بزم جانان نهم پای

    دردل رابه رویم میگشایند

    میان سیرت وصورت خدایا!

    دل زیبا به ازرخسارزیباست

    به پاس سیرت زیباکریما

    دلم برزشتی صورت شکیباست

    //ازمهدی سهیلی

  5. سلام داداش

    عالی بود سایتت..اینجا عکست کمتر ترسناک!اون کت سفیده بهت نمیاد.عیدت مبارک.
    پاسخ سعید جنگجوی : مرسی داداش …

    کجای عکسم ترسناکه !!!!

  6. عکساکجاس به ماهم بگین بریم نگاکنیم ببینیم ترسناکه یانه؟؟؟؟!!!!!/امافکرنکنم عکس آقاسعیدخوفناک باشه چون خیلی مهربونه
    پاسخ سعید جنگجوی : کدوم عکسا ؟؟ متوجه نشدم

  7. خیلی خوب بود ولی من بلد نیستم اون چیزی كه تو باطنم هست رو نشون بدم همش در مورد خودم بد انتقال میدم به قول دوستم مثلآ یه كار كوچولوی بدی كرده باشم انقد اغراق میكنم كه طرف فك میكنم واقعآ ادم بدی هستم یا شایدم طرز فكرا اینجوری شده هیچ كس صداقت رو قبول نداره همه به همه چیزی بد نگا میكنن
    پاسخ سعید جنگجوی : باید یاد بگیرین ! وگرنه با مشکلات زیادی روبرو میشید …

  8. همون عکسی که توی پروفایلت تویونی هستش رومیگم.سیناکه نظرداده میگف بهت نمیادوترسناک میشی منم میگم خیلی هم بهتون میاد.ترسناکم نیستین خیلیم مههههربووووونید

  9. پروفایلت توی یونی خیییییلی خوب وباحاله حیییف که عضونیستم/امیدوارم که هرروزت ازروزقبلت بهتروموفق ترباشی
    پاسخ سعید جنگجوی : شما با وبلاگ من چجوری آشنا شدین ؟؟

  10. افسانه جان سلام رفتم دارو خونه میگم باند دارین میگه باند پانسمان پ نه پ باند فرودگاه میخوام فرودبیام
    پاسخ سعید جنگجوی : با من هستید ؟! افسانه !؟!؟؟!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *