مردی مقابل گل فروشی ایستاد. او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود، سفارش دهد تا برایش پست شود. وقتی از گل فروشی خارج شد٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه می کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید :

 دختر خوب چرا گریه می کنی ؟ دختر گفت:

  می خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ،ولی پولم کم است.

 مرد لبخندی زد و گفت :با من بیا٬ من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می خرم تا آن را به مادرت بدهی.

 وقتی از گل فروشی خارج می شدند، دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود، لبخندی حاکی از خوشحالی و رضایت بر لب داشت. مرد به دختر گفت : می خواهی تو را برسانم؟ دختر گفت نه ، تا قبر مادرم راهی نیست!

مرد دیگر نمی توانســـــت چیزی بگوید٬ بغض گلویش را گرفت و دلش شکست. طاقت نیاورد٬ به گل فروشی برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کیلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هدیه بدهد.
 
 شکسپیر : به جای تاج گل بزرگی که پس
 
از مرگم برای تابوتم می آوری، شاخه ای از آن را
 
همین امروز به من هدیه کن!

8 سه نظر

  1. آپـــــــــــــــــــــــــــــ

    قشنگـــــــــــــــــــــی

    بـــــــــــــــود لذت بردم

    آپم یك سری بزن.

  2. سلام

    … ……… … … … $ ★

    $… … …… … .$… $

    $$… … … … $… … $

    $$$… … … $ … … …$

    $$$$… … $ … … … …$

    $$$$$… $ … … … … …$ ★

    $$$$$$$$$$$$$$$……… $…$…$…$… $ ★

    $$$$$$$$$$$$$$ … … … … …… … $

    $$$$$$$$$$$$$… … …… … ………$

    $$$$$$$$$$$$… … … … ……… $

    $$$$$$$$$$$… … … … … …$

    $$$$$$$$$$… … … …… …$ ★

    $$$$$$$$$$$… … … … … .$

    $$$$$$$$$$$$… … … …… … $

    $$$$$$$$$$$$$……… … …… … $

    $$$$$$$$$$$$$$ … … … … … … $

    $$$$$$$$$$$$$$$………$…$…$…$…$ ★

    $$$$$…$… … … … … $ ★

    $$$$… …$… … … … $

    $$$… … …$… … … $

    $$… … … …$… … $

    $… … … … …$… $

    … … …… … … $ ★

    بازممممممم سلام

    امیدوارم ماه خوبی براتون باشه

    با یه مطلب جدید منتظر حضور و نظرات قشنگتون هستم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *