قورباغه به کانگورو گفت: من میتوانم بپرم و تو هم.
پس اگر باهم ازدواج کنيم
بچه مان می تواند از روی کوهها بپرد، يک فرسنگ بپرد،
و ما می توانيم اسمش را «قورگورو» بگذاريم.
کانگورو گفت: “عزيزم” چه فکر جالبی. من با خوشحالی با تو ازدواج می کنم. اما دربارهء قورگورو، بهتر است اسمش را بگذاريم «کانباغه».
هر دو بر سر «قورگورو» و «کانباغه» بحث کردند و بحث کردند.
آخرش قورباغه گفت: برای من نه «قورگورو» مهم است و نه «کانباغه». اصلا من دلم نمیخواهد با تو ازدواج کنم.
کانگورو گفت: بهتر
قورباغه ديگر چيزی نگفت.
کانگورو هم جست زد و رفت.
آنها هيچوقت ازدواج نکردند، بچه ای هم نداشتند
که بتواند از کوهها بجهد و يا يک فرسنگ بپرد.
چه بد، چه حيف
که نتوانستند فقط سرِ يک اسم توافق کنند.
اين قصهء زيبا از شل سيلور استاين مفهوم جالبی دارد.
“پتانسیل موجود برای دستاوردهای بزرگ، قربانیِ اختلاف نظرهای کوچک میشود”
هر آدمی درون خود کوزه ای دارد که با عقاید، باور ها و دانشی که از محیط اطرافش میگیرد پر میشود، این کوزه اگر روزی پر شد یاد گرفتن آدمی تمام میشود، نه که نتواند، دیگر نمیخواهد چیز بیشتری یاد بگیرد . پس تفکر را کنار میگذارد و با تعصب از کوزه ی باورهایش دفاع میکند و حتی برای آن میمیرد. اما آدم غیر متعصب تا لحظه ی مرگ در حال پر کردن کوزه است . و صدها بار محتوای آنرا تغییر داده.
اگر شما مدتیست که افکارتان تغییر نکرده بدانید که این مدت فکر نکرده اید،
آب هم اگر راکد بماند فاسد میشود!


وقتی قورباغه و کانگورو خواستن باهم ازدواج کنن !
لینک کوتاه مطلب :
مفيد و عالي بود
بسيار عالي بود، ممنون بابت به اشتراک گذاري
بسيار عالی بود ، ممنون بابت به اشتراک گذاري
خیلی جالب بود با تشکر از وب سایت خوب شما
بسیار عالی بود، ممنون بابت انتشار و به اشتراک گذاری
مرسی مطالب متفاوت و جالبی در سایتتون دارید
تشکر از تهیه کنندگان مطالب به این خوبی برای سایت succes.ir
عالی بود موفق باشید
بسیا ر عالی بوووووووووووووووود
ممنونم از سایت خوبتوووووووون
سلام ممنونم از سایت خوبی که دارید موفق باشید
ممنون از معرفی خوبتون…
سلام
ممنون
موفق باشید…
عالی بود ممنون
سلام و تشکر از سایت خوبتون.
ممنونم از سایت خوبتووون
ممنون از سایت خوبی که دارید
سپاس وتشکر بابت سایتتون
داستان جالب و قشنگی بود
ممنون ازتون
ممنون از این داستان قشنگ