آیا شما هم افرادی در اطرافتان دارید که بیرحمانه شما را نقد میکنند، به شما میگویند اصلاً هیچ کاری را نمیتوانید درست و حسابی انجام دهید، باعث میشوند حس بدی نسبت به خودتان پیدا کنید و به شما توهین کنند؟ این افراد سمّی هستند! حالا چه میشود اگر این افراد سمی، خانوادهی ما باشند؟! چطور باید از پسشان بر آمد؟! اگر شجاعتش را نداشتهباشیم که در برابرشان بایستیم چه؟! برخورد با چنین افرادی، ابداً کار سادهای نیست، اما این مشکل پیچیده، مسلماً ارزشش را دارد که برایش به دنبال راهحلی باشیم. راهی به این دشواری، مسلماً راهحل آسانی هم ندارد، اما در این پست چند راه به خودم و شما پیشنهاد میکنم، شتید کارگر باشد!
۱- تمرین دوست داشتنِ خودمان، وقتی حس بدی داریم: این معمولاً اولین گام در این روند است و معمولاً بسیار مفید واقع میشود. بیایید به این فکر کنیم که اگر پاسخ متقابل ما به افرادی که با رفتارشان ما را آزرده میکنند، خشم و آزردگی در رفتار و کلام باشد، آن افراد به سمّیتر شدن تشویق میشوند. احساس بدِ ما، نه تنها برای ما، بلکه برای موقعیتی که در آن قرار دارید نیز خطرناک است. بنابراین، وقتی آگاه شدیم که از رفتار یا برخورد کسی حس بدی یافتهایم، این را امتحان کنیم: به خودمان رجوع کنید و بهجای اجتناب از درک احساسمان، از آن آگاه شویم. آنها در بدنمان چه حالتی را ایجاد میکنند؟ دقیقهای که گذشت، تلاش کنیم حس «دوست داشتنِ خود» را در درونمان ایجاد کنیم. برای خودمان شادی، پایان رنجها، آرامش و لذت از زندگی را آرزو نماییم. البته این گام، جادو نمی کند و بلافاصله حس بدمان را از میان نمیبرد، اما برای شروع احساس بهتری به ما میدهد.
۲- با دیگران حرف بزنیم: بسیاری از ما مایل نیستیم هنگامی که از موضوعی صدمه دیدهایم، به این درد در مقابل دیگران اعتراف کنیم. اما اگر این غرور کاذب را کنار بگذاریم و با کسی دربارهی وضعیتمان حرف بزنیم، واقعاً حس بهتری پیدا میکنیم. بنابراین بهتر است تصمیممان را بگیریم و با یک نفر حرف بزنیم. احساساتمان را با کسی به اشتراک بگذاریم و از او بخواهیم که گوش کند و اگر راهحلی به نظرش رسید، بگوید. آنقدری که این ارتباط و شنیده شدن مؤثر است، نصیحت و راه حل پیشنهادی طرفِ شنونده اهمیتی ندارد.
۳- تمرین همدلی و شفقت: همان تمرینی را که در بند اول برای خودمال کردیم، برای فرد سمی نیز پیاده نماییم. در قلبمان، برای او آرزوی شادی کنیم. این را درک کنیم که شاید اکنون او هم مانند ما، در موقعیت سختی گرفتار شدهاست و برای همین، چنین رفتاری از خود نشان میدهد. برایشان آرزو کنیم که رنجشان هرچه زودتر پایان یابد و زندگیای سرشار از خوشیها و آسانی در پیش رو داشتهباشند.
۴- صحبت کردن با فرد سمّی: وقتی احساس شفقت بیشتری نسبت به طرف مقابل نمودیم، با آنها حرف بزنیم. ممکن است که آنها در ابتدا روی خوشی به ما نشان ندهند و برخورد خصمانهتری را در پیش گیرند، اما حالا این فرصت را داریم که آدم بهتر، ما باشیم! اینطور درک خواهیم کرد که آنها خود نیز رنج میکشند و این رنج آنها را مجبور کرده که چنین برخوردهای نامناسبی را از خود نشان دهند. سعی کنیم با آن ها در ارتباط باشیم و به آنها بگوییم که ما هم اوقات سختی را پشت سر گذاشتهایم و از آنها بخواهیم که حمایتمان کنند. ممکن است که این روش، همواره بازخورد خوبی نداشته باشد، اما اگر واقعاً این کار را به نیّت بهبود ارتباط انجام دهیم، ممکن است آنها هم وارد این بحث شوند.
۵- خودمان رفتاری را بسازیم که میخواهیم با ما بشود: اغلب ما نسبت به افرادی که به ما خشم میگیرند، رفتار مشابهی نشان میدهیم و رفتاری مشابه با خود آنها از خود نشان میدهیم. رفتارمان زشت است، چون رفتار آنها زشت بوده. حتی اگر قطعاً بدانیم که اوضاعی که به وجود آمده، کاملاً تقصیر آنهاست، با رفتار خودمان به وخامت ماجرا دامن میزنیم. پس آیا بهتر نیست که نشان دهیم راه برخورد با ناامیدی را میدانیم، میتوانیم با آن افراد با مهربانی برخورد کنیم و راههای مثبتی برای برخورد با شرایط بلدیم؟اغلب چنین عکسالعملی، بازخوردهای فوقالعادهای خواهد داشت، حتی اگر نشانههای بهبود اوضاع فوراً مشاهده نشود.
۶- دوستان بیشتری با دیدگاههای مثبت پیدا کنیم: اگر روشهای بالا مؤثز واقع نشد، وقت آن است که در زندگی دنبال افرادی باشیم که با شیوه و خق و خوی ما، سازگارترند. افرادی که خلاق، کارآفرین، کفایتکننده برای خود، دارای هیجان برای برخورد با موضوعات جدید، سالم و شاد هستند. این افراد، ممکن است هرجایی در اطرافتان باشند. فقط سعی کنید آنها را پیدا کنید و روابطتان را با آنها بهبود ببخشید. برای شروع دوستی با آنها، برایشان یک قهوه یا چای سفارش دهید. کمکم خواهیم دید که طبیعت و ارتباطات چه تأثیر مثبتی بر زندگیمان خواهند داشت و بهتر است که ما هم تلاش کنیم تأثیری مثبت و خوب بر آنها بگذاریم. این راهحلی است که تفاوت شگرف و خوبی در زندگیمان ایجاد خواهد کرد.
۷- افراد سمی را از زندگیمان بیرون بیاندازیم: این راهحل تلخی است، اما وقتی این افراد سمی قرار است مدام بیرحمانه نقدمان کنند و مدام خشمگین باشند و حمایتی از خود نشان ندهند، و هیچیک از راههای گفتهشده مؤثر واقع نشود، بهتر آن است که از ملاقات با آنها تا آن جا که امکان دارد اجتناب نماییم. بعد از آن به کار خودمان برسیم، دوستانمان را ملاقات کنیم. البته وقتی افراد سمی خانوادهمان هستند، این راه سختتر است. ولی باز هم راههایی برای چند ساعت با خود بودن وجود دارد. میتوانیم بیرون برویم تا ورزش کنیم، کمی در طبیعت گردش کنیم یا فکرمان را روی یک ایدهی خلاقانه متمرکز نماییم. هر چه که هست، نباید اجازه دهیم که فکر کردن به افراد سمی، تمام وقت روزانهمان را تلف کند. باید بخاطر خودمان هم شده، فکرمان را روی موضوعات آرامشبخش، خلاقانه و مثبت متمرکز نماییم.
منبع : +
ممنون اما به نظرم بهترین راهکار محلشون (تحویلشون نگریم) نذاریم مثل *** میمومنن .هیچ منعتی هم ندارن از معاشرت باهاشون ،پس چه بهتر قطع رابطه کنیم .تازه بهش رسیدم .(این مطلب فقط نظر بنده بوده و قصد بی احترامی به کسی ندارم)
اینم یه نظریه دیگه ! فقط یکم زیادی رک بود به نظر 😀
معذرت میخام بعدش متوجه شدم از بس عصبانی بودم
نه خواهش میکنم . به هر حال تریبون آزاده خوب .
ولی من فکر نمیکنم شما بتونین بی محلی کنید ! هر کی هست انقد روی شما تسلط پیدا کرده که حتی عصبانیتتون رو هم کنترل میکنه پس شما محلش میذارین که هیچ حتی کنترلتونم دست اون شخص هست.
یه مقاله ای نوشته بودیم چند ماه پیش که حتی اگر از کسی متنفر باشیم یعنی بهش ارزش میدیم که حس تنفر رو در خودمون نسبت بهش ایجاد کردیم.
شما زمانی میتونید ادعای بی تفاوتی و بی محلی کنید که نه تنفر و نه حس دیگری به کسی داشته باشید.
این مطلبتون قشنگ بود و تاثیر گذار
نظر لطف شماست . ممنونم
واقعا اگه محلشون نذاریم بهتره ولی اگه ول کن نبودن جلوی بقیه زایشون کنیم
وای من یه مادربزرگ خیلی بد دهن دارم کوچکترین صحبتی هم به فحاشی ختم میشه من ازش متنفرم از بچگیم همین رفتارو داشته من نمیتونم تحملش کنم اما ناچارم مدتیو در کنارش زندگی کنم منو عصبی میکنه رفتارای منم دیگه نرمال نیست چون آدم تاثیر پذیره فکر کنم بهترین راه اینه که هرچه زودتر از زندگیش برم بیرون چون راهکار های دیگه برای من بی فایده ست ممنوم ازتون مطلب خوبی بود.
مادر من بسیار بد دهنه و همش فحش میده
واقعا خسته کننده است اصلا نمیشه باهاش حرف زد
مدام نفرین می کنه و با کوچکترین مسئله دعوا راه میندازه
واقعا موندم چه کنم
حاضر نیست پیش مشاور و دکتر بره
تحملش خیلی خیلی سخت شده
هر روز بدتر از دیروز بد رفتاری می کنه
مثل یه بچه لجباز شده
واقعا مغزم قفله
اکثر موارد سکوت می کنم ومحل روترک می کنم
ولی برخی مواقع هم نمی تونم جلوی خودمو بگیرم
تو این شرایط بد اقتصادی واقعا فشار زندگی روی آدم زیاده
تو خونه هم آرامش نیست
خدا بیامرز بابا مو فقط فحش میده واقعا خودم حس می کنم روانی شدم
سلام من دو تا خواهر شوهر دارم این یکی از اون یکی بد جنس تر البته پشت سر من تا دلشون به خواد نزد مادرشوهر و پدر شوهرم کور کوری می خونن و اونها رو از معاشرت با من دور می کنن وقتی تو جمع شون قرار می گرم با تمام وجود بی محلی و بی توجهی می کنن با اینکه تنها عروس شون هستم اما حس حسادت رو می شه تو رفتارشون کاملا دید همیشه سعی کردم با چشمپوشی و گذشت مسائل رو نادیده بگیرم و همه چی رو عادی جلوه بدم اما حقیقتا دیگه به این نتیجه رسیدم ارتباطم با هاشون بی فایده است و فقط خودم رو آزار می دم اما یه چیزی که ناراحتم می کنه فکر کردن بهشونه می خوام تو ذهنم هم دیگه فراموششون کنم و کم بهشون فک کنم
بسپرم به خدا و راحت بشم و احساس گناه از قطع ارتباط نداشته باشم
بی محلی شاید یه راه حل باشه ولی برای کسی که خیلی دوستش داری خیلی کار سختیه و حتی بیرون کردن شخصی که خیلی دوستش داری
ولی اینطور آدمها قطعا آسیبای روانی دارن که شاید بشه بهشون کمک کرد تا این نوع رفتارو تا حدودی تصحیح کنن
البته اینم یه حرکت قطعی نیست شاید جواب بده و شایدم نده اگه که خودمونم روحیه تاثیر پذیری داشته باشیم
بابت مطلب مفیدی که منتشر کردید ممنونم. شاد و پیروز باشید 🙂
متاسفانه یکی از برادرهام این مشکل رو داره و واقعا شخصیت تک تک اعضلی خانواده رو تخریب کرده…. من ناراحتیش رو درک کردم…. سعی کردم کمکش کنم ولی آتشش من رو هم گرفت…. الان بعد از ۴ ماه همزیستی واقعا حس میکنم از درون خرد شدم، بهانه گیر شدم و آرامش روانی و حتی آسایش هم ندارم…. نسبت به پیش پا افتاده ترین مسائل تخرب میشم…. یک ماه هست نادیده اش میگیرم اما باز هم از دور حرف هایی میزنه که آزارم میده… واقعا عاجزم از وضعیتی که خودم برای خودم درست کردم…. این قرنطینه هم ۱۰۰۰۰ برابرش کرده…. چطور میشه التیام پیدا کرد نمیدونم….
هرکسی مسئول شخصیت خودش هست . شما هم روی صبر و بردباری خودتون کار کنید چون همه ما مجبوریم به تحمل هرنوع افرادی که در اطرافمون هست … امیدوارم مشکلاتمون هرچه زودتر به اتمام برسه.
سلام خسته نباشید امیدوارم که پیام من بخونید من یکساله عاشق اقایی
شدم واقعا تو تمام وجودم عشقش هست و کم سن و سال نیستیم که بگم از روی بی فکریو هیجانه
راستش ایشون هر حرفیو راحت میزنه و بددهنه و مغرروووووور مغرور ولی اگر ازش درخواستی کنم با کمال میل انجام میده همه خوبیای من یادش میره اگر شوخی کنم یا حرفیو بدون قصد بزنم اونو بد تفسیر میکنه و هرچی از خودم دفاع کنم قانع نمیشه حتی از احادیث هم براش میگم که این شکت و تهمتات گناهه واقعا یک مدته ازاینکه انقد خودم خورد میکنم و کوتاه میام از خودم بدم اومده احساس میکنم انتخابم اشتباهه ایشون هیچی کم نداره درس خونده مدرک دکترا داره و وضع مالیشم بد نیست فقط شکاک و بعضی مواقع بدهن و همیشه مغرور ببخشید که طولانی شد خوشحال میشم راهنماییم کنید
با سلام و وقت بخیر.
کاربر گرامی ، مشکل ما این هست که فکر میکنیم هرکسی درس بخواند ، دکتر یا پرفسور یا عالی مرتبه باشد ، شخصیت مثبتی هم خواهد داشت ! که متاسفانه در برخی اوقات چنین نیست.
شما از یک فردی که فقط ظاهرشو درست کرده و از داخل پوسیده برای خودتون یک بت ساخته اید و دارید زندگیتون رو خراب میکنید ! ( با استناد به مفهوم حرف خودتان )
من از جزییات رفتار شما خبر ندارم شاید شما هم به میزان کافی در این ماجرا مقصر هستید ، ولی به هر حال ، سریعا ، متقاعدش کنید تا باهم به مشاور رجوع کنید . میتوانید بسیاری از مشکلات شمارا حل کنید .
تنها کمکی که از دستم بر میاید و خودم هم تجربه اش رو داشتم همین بوده ، حیفه که آدم با یه شخص اشتباهی زمان و دوران طلایی غیر قابل جبران رو بگذرونه ( حالا ما خوشبینانه میگیم ، وگرنه باید میگفتم ” هدر بده ” )
شما شاید بعد از ایشون بسیار فرصت های پیشرفت و حق معاشرت با انسان های عالی داشته باشید ولی ایشون جلوی چشمتون رو گرفته و حتی نشانه هارو نمیتونید ببینید !
توکل بر خدا کرده و از یک متخصص کمک بگیرید . شک نکنید نتیجه خواهید گرفت.
سلام
ببخشید من خیلی قوی تر بودم حالم بهتر بود قبلنا ولی الان حالم خوب نیست دوستم باهام بحث کرده اعصابم الان خورده صداشو میبره بالا من خیلی ناراحت میشم و اعتماد بنفسم از دست میدم رنگم زرد میشه نمیدونم چیکار کنم ممنون میشم راهنماییم کنید✔️هیچ حسی ندارم به زندگی همش ناامید شدم مثلا مشکلات بقیه رو میخونم میاد تو ذهنم اعصابم خورد میشه .
شما ظاهرا دچار اختلال عصبی از نوع بی نظمی اعصاب هستید. لطفا در اولین فرصت به یک مشاور قابل اعتماد مراجعه نمایید.
سلام. همسایه پایینی ما دختر جوانی به همراه مادرش هست که هردو شدیدا عصبی و بد دهان هستن. با کوچکترین صدایی چه از جانب ما باشه و چه ما کاملا ازش بی خبر باشیم شروع به فریاد و فحاشی توی راه پله ها میکنه دختر جوان. فحش ها هم کاملا رکیک و نامربوط. شدیدا از دستشون کلافه هستم و نمیدونم چیکار کنم از دستشون راهت بشم. اولین بار جوابشو مثل خودش با داد و فحش دادم یک ماه ساکت شد دوباره شروع کرد. گفتم آروم باشم محل نذارم بدتر شد که بهتر نشد اوضاع. خواستیم بین همسایه ها با صحبت حل کنیم باز وسط صحبت شروع کرد فحاشی و داد و بیداد. دیروز از فحاشی کردنش فیلم گرفتم رفتم شکایت کردم ازش تا ببینم از این راه ادب میشه یا نه. واقعا کلافه شدیم و این راهم جواب نده تصمیم گرفتیم بفروشیم جا به جا بشیم
راه کار شما با یه ادم فحاش بد دهن چیه میشه توضیح بدید
وقتی که یک سگ مارو مورد حمله قرار میده و گاز میگیره آیا ماهم باید سگ رو گاز بگیریم ؟!
ذات انسان مهربانی هست و ذات سگ وحشیگری ، برخی انسانها هم همینطور هستند و تقابل به مثل وضعیت رو بدتر میکنه ، باید فاصله بگیرید و اصلا باهاش رودررو نشید.
يه مثلن مادر دارم صبح تا شب فحش ميده و حرفاي ركيك ميزنه. بيماري رواني داره و هيچ كاري نميشه كرد. موضوع بيست سال پيش رو پيش ميكشه و چند روز فحش ميده. هر چيزي رو بهانه ميكنه براي دعوا. همه كاراي خونه با منه از شستن و تميز كردن و پختن و جمع كردن هيچ كاري نميكنه ميگه به درك از منم ايراد ميگيره تميز نكن غذا نپز غذاهات حال بهم زنه بعد مياد از همون غذا ميخوره. نصفه شب در بهم ميكوبه از خواب ميپرونتت يا زير لب فحش ميده اعتراض بكني هم ميگه ميخواي چيكار كني بكن تا منم بكنم زندانم ميرم! بارها ازش كتك خوردم چندبار موهامو كنده مچ دستم مو برداشته بدنم كبود شده. يا تحقير ميكنه يا فحش ميده. مثلا يه قطره اب ريخته باشه زمين همينو بهانه ميكنه براي دعواهاي بي پايان. تو خونه حرف نميزنم هيچي نميگم تنش درست نشه ولي باز بهانه رو پيدا ميكنه. بابام هم كاريش نداره هزار بار گفتم جدا شين ميگه نميشه طلاق بگيرم زشته حرف درميارن. تمام دوستامو كنار گذاشتم ميرفت پشت من به اونا ميگفت ترجيح دادم هيچ دوستي نداشته باشم كمتر حرص بخورم. خاستگار داشتم با رفتاراش پروندش آبرومو برد با يه لباس كهنه اومد مجلس خاستگاري انقد چرت و پرت سر هم كرد كه اونا هم رفتن. اينم وضع كرونا و بدبختي و گروني. تازه دو دقيقه بخواي بري بيرون ريختشو نبيني مزاحمت و متلك بايد تحمل كني دو دقيقه نميشه تو حال خودت باشي. حتي ابرومونو پيش همسايه ها هم برده. صبر و خودتو دوست داشته باش حرف مفته. زندگي بلاهايي سرت مياره بدون هيچ راه فراري كه هر روز آرزوي مرگ كني.
بابت این وضعیت خیلی متاسفم و به نظرم در اولین فرصت به مشاوره مراجعه بفرمایید.
و یا شروع به زندگی مستقل کنید .
سلام من والدین بد دهنی دارم و هر موقع عصبانی میشن… خودم اصلا. اینطور نیستم و وقتی با مادرم به مشکل میخورم و میبینم بهم فوحش میده خیلی دلم میشکنه چون تک بچه ام و کسیو ندارم باهاش حرف بزنم و خالی بشم حتی دوست صمیمی ای هم ندارم… همرو میریزم توی خودم… سعی میکنم خیلی پا رو دمشون نزارم ـ.. ولی خدایی واسم کم نزاشتن و هرچی بخوام رو همونجا برام تهیه میکنن.. وقتی این کارارو میبینم یکم فراموش میکنم
همسر من صحبت کردن معمولیش الفاظ رکیک همیشه دنبال این هست که بحث و دعوا بسازه فرقی نداره من یا بیرون از منزل . با اینکه فرار میکنم که از بحثی که راه انداخته بهم فحش نده اینقدر ادامه میده که دچار تنگی نفس میشم گاهی مجبورم بگم لطفا ادامه نده بس کن درست نیست . اما آخرش هم کتک میخورم ازش. زندگی رو ب جایی رسونده که من حاضرم طلاق بگیرم اما زیر دست این آدم نباشم ک موقع پیری هم فحش و کتک ..